شکوه میرزادگی
آماج اين بدل سازی بسيار گوناگون است. از آن جمله اند: دموکراسی، حقوق بشر، برابری زنان، عدالت، قضاوت، و امثالهم که اکنون با یک پسوند اسلامی در فضای ایران مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و، این مفاهیم بدل سازی شده، در انواع و اقسام موسسات و نشریه ها و رسانه ها مورد بحث و تجزیه و تحلیل «متفکرین اسلام شناس»شان قرار می گیرد؛ تحلیل هایی که همه بر نام های جامعه شناسان و متفکرین غربی تکیه داده اند اما سخنان آن ها را وارونه تحویل مخاطبین می دهند. عده ای از این «اسلام شناسان» هم، به عنوان متخصصین در زمينه ی این نام های بدلی به کشورهای مختلف جهان فرستاده شده و از جیب مردم ایران در دانشگاه های کشورهای مختلف و در بخش هایی که پس از انقلاب به مرور از مراکز ایرانشناسی به اسلام شناسی تبدیل شده اند، به تدریس و تبلیغ این «غلط ها» مشغولند.
به خصوص این روزها می بینیم که، پس از سی و دو سال، از دل این مفاهیم بدلی بحث های حیرت انگیزی بیرون می آید که گاه بر زبان حتی مخالفین حکومت اسلامی جاری می شود، بی آن که بحث کننده بداند که این درک را از کجا گرفته و چه چیزهایی را علیه خود و جامعه اش، و به نفع حکومت اسلامی تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی علاوه بر مفاهیم جهانی، از هر عنوان و یا هر قشر اجتماعی، یک مدل و نوع اسلامی آن را می سازد تا، هر کجا که لازم آید، با و یا بدون پسوند اسلامی از آن استفاده کند. مثلاً، در مقابل جنبش برابری خواه زنان ایران، یک خبرگزاری عریض و طویل «زنان ایران» می سازد که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و امام جمعه ها اداره اش می کنند و عده ای زن وابسته به این آقایان در ویترین های رسانه ای آن ظاهراً به نفع زنان و در اصل به تبلیغ مردسالاری مشغولند. یا موسساتی با نام میراث فرهنگی ایران می سازد که کارش ساختن فیلم ها و ویدئوها و کتاب های رنگارنگی برای اثبات بی ارزشی فرهنگ ایرانی است. و نفی همه ی آن ارزش ها که ایرانيان قبل از اسلام داشته اند. یا «انجمن دانشگاهیان پیشرو!» یی که کارش حمله به انواع علوم پیشرفته بشری است. یا هزاران زن و مرد قابل خریداری شده ی «همیشه در صحنه» ای که به عنوان «ملت ایران» در روزهای خاص به کوچه و خیابان سرازیر شده و با پلاکارت هایی که بر آن ها شعارهای مرگ بر و زنده باد و حق مسلم ما به زبان های انگلیسی بر آنها نوشته شده در مقابل دوربین های خبرگزاری ها قرار گیرند. و ...
و یکی از این بدل سازی ها، که به نظر من مهمترین دست آورد کارخانه ی بدل سازی حکومت اسلامی است و به نفع اعمال و رفتار حکومت اسلامی مورد استفاده قرار می گيرد، احتراع دانشجویان بدلی است.
دانشجویان بدلی جمهوری اسلامی
همانطور که گفته شد دانشجو صدای زنده و حق طلب هر جامعه ای است و طبیعی است که هر چه جامعه بیشتر گرفتار رنج و دیکتاتوری باشد این صدا بلندتر و عمیق تر و البته برای دیکتاتور ترسناک تر است. زیرا علاو بر این که مردمان جهان، با هر نوع شیوه ی حکومتی و هر ساختار اجتماعی که داشته باشند، دانشجویان را جزو مردمان با فرهنگ تر جامعه می دانند، به خاطر تن و جان جوان شان، نسبت به آن ها عاطفه و حساسیت بیشتری نیز دارند. و طبیعی است که به حرکت ها و اعتراض های آن ها توجه بیشتر نشان می دهند.
حکومت اسلامی، از آنجا که یکی از خواست هایش توسعه ی اسلام سیاسی است، و به عناوین مختلف در توجه گرفتن مردمان کشورهای جهان، و به خصوص کشورهای اسلامی، می کوشد و، همانطور که گفته شد، یکی از مهم ترین کارهایش ساختن دانشجوی بدلی است. حکومت، در بیشتر دانشگاه های ایران، تعدادی دانشجوی قلابی دارد که بدون کنکور، و بی هیچ ضابطه ی آموزشی و دانشگاهی، وارد دانشگاه شده و ضمن اجرای جاسوسی برای حکومت، هر گاه که لازم باشد نقش «دانشجویان مترقی ایران» را نيز بروی صحنه می آورند.
تفاوت روشن دانشجوی اصلی با بدلی
شاید خیلی از بدل هایی که حکومت اسلامی ساخته به راحتی قابل تشخيص از اصل شان نباشند؛ مثل هزاران «مردم همیشه در صحنه» ای که هر چند گاه یکبار سر و کله شان پدیدار می شود و فریاد مرگ بر و زنده باد شان در خیابان ها می پیچد. به خصوص که پس از جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران، حکومت عده ای از زن ها و مردها را با سر و ریخت و لباس هایی (نه چندان اسلامی) به میان ملت بدلی می فرستد تا بدلی ها طبیعی جلوه کنند.
اما شناخت دانشجویان بدلی از اصلی بسیار ساده است.
مثلاً، در جریان اخیر حمله به سفارت انگلیس، این دانشجويان بدلی به راحتی به وسیله همه ی مردمان داخل و خارج از ایران شناخته شدند. يعنی، با این که حتی بیانیه ی آن ها با جملاتی رد گم کن شروع می شد که: « اقدام انقلابی دانشجویان ایرانی در تسخیر لانه جاسوسی و قطع ید ایادی شیطان از خاک پاک کشورمان، آرزوی چندین و چند ساله ملت بزرگ ایران بود»، اما شناختن آن ها به آسانی ممکن می نمود
این بدلی های ناآگاه، که خود به نوعی از قربانیان این حکومت هستند، حتی این اندازه درک و دانش ندارند که بیانیه ی دانشجو، آن هم دانشجویی ایرانی با «قاصم الجبارین» شروع نمی شود. و حکومت این اندازه درک و فهم ندارد که خبرهای یکسانی را که به رسانه های دولتی خودش می دهد برای این بدلی ها از عناوینی چون «دانشجویان حامی جمهوری اسلامی» یا «دانشجویان بسیجی» و امثال این ها را استفاده نکند. زیرا این روشن است که هیچ دانشجوی راستینی نمی تواند که مدافع و حامی حکومتی بیدادگر، و آزادی ستیز و انسان کش باشد! به راستی کدام «دانش جویی» در قرن بیست و یکم می تواند نقش «مهاجمی» بی اراده را برای نمایش های حکومتی بازی کند که سی و دو سال است با هر نوع علم و دانشی امروزین مقابله کرده است، انقلاب فرهنگی اش انقلاب بی فرهنگی بوده است، و هدف اصلی تیرهای زهرآگین دیکتاتوری اش زنان و جوانان و مردم رنج دیده و محروم هستند؟ کدام «دانش جویی» است که از روشنایی دانش بگریزد و به سیاهی و پوسیدگی عقب ماندگی بپیوندد؟
به نظر من یکی از اتفاقات مهمی که این روزها، و در آستانه شانزدهم آذر، برای مردم ایران و به خصوص نسل جوان افتاده همین ماجرای حمله به سفارت انگلیس است؛ حمله ای که به نام «دانشجویان ایران» و به وسیله ی «دانشجویان بدلی حکومت اسلامی» اتفاق افتاده است.
من، در اين يادداشت کوتاه، کاری به ماهیت سیاست دولت انگلیس و یا کشورهای دیگر در ارتباط با منافع ملی خودمان ندارم؛ اما اهمیت این اتفاق از آنجاست که اين بار مردمان جهان نیز با روش بدلی سازی حکومت اسلامی آشنا شده اند.
در واقع، شاید اگر جنبش آزادی خواهانه ی سال 88 اتفاق نیفتاده بود و جهانیان با چهره ی زیبای جوانان حق طلب و متمدن و تکیه داده بر حقوق بشر ایران آشنا نبودند، در اين مورد باورشان می شد که جوانانی که ریختند، و آتش زدند، و ویران کردند مشتی نمونه ی خرواری از جوانان ما هستند. اما اکنون تقریباً نشریه ای نیست که از این ویرانگران به عنوان حامیان حکومت اسلامی نام نبرد. و چنین است که حتی جوانان و دانشجویان پیشرو این سرزمین ها کلامی در حمایت این بدلی ها نمی گویند.
این حادثه برای جوان یا دانشجوی راستین سرزمین ما نیز اهمیت دارد زیرا می تواند به خود ببالد که جهان امروز، تنها حق را به جوانی می دهد که در جایگاه واقعی و روشن خویش، که همان اعتراض به بیداد و تبعیض و آزادی کشی است، ایستاده باشد.
تقدیم به دانشجویان راستین سرزمینم
دانشجو و ارزش اجتماعی او
یکی از پر معنا ترین سخنانی که در عمرم شنیده ام این گفته ی برتراند راسل است که: «همیشه حق با جوان است». راسل در پیری خود به این حقیقت زیبا رسيده بود؛ حقیقتی که بیشتر افراد، به خصوص در پیری، نمی توانند آن را ببینند و یا بر آن گواهی دهند.
این سخن البته نه به معنای بی حرمتی و نديدن حق کسانی است که جوان نیستند، و نه بی توجهی به تجربه های گرانقدری که پیرهای خردمند با خود دارند؛ تجربه هایی که در پیشرفته ترین سرزمین ها نیز مردمان از آن ها بهره می گیرند و به همین خاطر این سرزمین ها، در همه ی رشته ها، از سیاست گرفته تا هنر، تخصص ناشی از تجربه را ارزشی گاه بالاتر از تخصصی برگرفته از صرفا دانش می دانند.
اما جوان، برخلاف پیر، نبض تپنده ی هر جامعه ای است، آینه ی روشن فردایی است که پیر ممکن است شانس دیدارش را نداشته باشد. این اوست که همیشه در میان توفان حوادث ایستاده و نه تنها ترس و محافظه کاری ها دست و پایش را نبسته، بلکه خوی جستجوگرش به او اجازه توقف نيز نمی دهد. این اوست که در میانه ی میدان های خطر و شادمانی می رزمد و می رقصد.
اما آن جوانی که راسل او را صاحب حقی همیشگی دانسته، جوانی است که علاوه بر همه ی این ها موتور حرکت حق طلبی زمانه اش نیز هست. او نه تنها در سرزمینی که در آن زاده شده و زندگی می کند، بلکه گاه برای سیاره ای که در آن نفس می کشد، نقشی هشدار دهنده و بیدار کننده دارد. بیهوده نیست که این جوان است که همیشه در خط مقدم اعتراض به تبعیض، بی عدالتی و آزادی کشی در هر گوشه از جهان ایستاده است و برای مردمانی فریاد حق طلبی می کشد که لزوماً با آن ها نه زبانی مشترک دارد، نه فرهنگ مشترک و نه حتی جغرافیایی مشترک.
چنین جوانی معمولاً و بیشتر سر از دانشگاه ها به در می آورد؛ آنجا که مکانی ساده برای کشف ها و آشنایی با ناشناخته هایی است که در بیرون از آن به سختی باید به آن ها رسيد. او، اگر هوشیار باشد، به زودی می آموزد که اولین قدم برای کشف و شناخت هر پدیده ای شجاعت پوشیدن لباسی است که رنگ تبعیض نداشته باشد، لباسی از نوآوری و تمدن که به او چهره ای از آفتاب ببخشد، چهره ای که هر تاریکی و دیکتاتوری از آن به شدت می ترسد.
اما، در عین حال، بودن در دانشگاه به تنهایی نمی تواند به هر کسی چنین چهره ای را ببخشد به خصوص که در سرزمین های دیکتاتور زده همیشه بدل سازی برای هر آن چه که ارزشمند و شریف است به شدت رواج دارد.
جمهوری اسلامی، حکومت بدلی ساز
یکی از مشخصات بارز حکومت اسلامی، از ابتدای سلطه اش بر ایران، دور شدن از اصل مفاهیم شناخته شده و ساختن نوع بدلی آن بوده است.
در این سی و دو سال، بسیاری از مفاهیم نیک و انسانی که در فرهنگ جهانی جاافتاده و قابل تعریف هستند حذف و ناپیدا شده و به جایش، و با همان نام، با پسوندی اسلامی، بدل آن ساخته شده و از آن در جهت اعمال زشت و غیر انسانی گردانندگان اين نظام انسان ستیز مورد انواع سوء استفاده قرار گرفته است. این عمل، علاوه بر بدآموزی ها به نوجوان ها و افراد کم دانشی که درک و شناختی از مفاهیم شناخته شده علمی ندارند، ادراکاتی قلابی و بدلی را نيز در جامعه جا می اندازد.
یکی از پر معنا ترین سخنانی که در عمرم شنیده ام این گفته ی برتراند راسل است که: «همیشه حق با جوان است». راسل در پیری خود به این حقیقت زیبا رسيده بود؛ حقیقتی که بیشتر افراد، به خصوص در پیری، نمی توانند آن را ببینند و یا بر آن گواهی دهند.
این سخن البته نه به معنای بی حرمتی و نديدن حق کسانی است که جوان نیستند، و نه بی توجهی به تجربه های گرانقدری که پیرهای خردمند با خود دارند؛ تجربه هایی که در پیشرفته ترین سرزمین ها نیز مردمان از آن ها بهره می گیرند و به همین خاطر این سرزمین ها، در همه ی رشته ها، از سیاست گرفته تا هنر، تخصص ناشی از تجربه را ارزشی گاه بالاتر از تخصصی برگرفته از صرفا دانش می دانند.
اما جوان، برخلاف پیر، نبض تپنده ی هر جامعه ای است، آینه ی روشن فردایی است که پیر ممکن است شانس دیدارش را نداشته باشد. این اوست که همیشه در میان توفان حوادث ایستاده و نه تنها ترس و محافظه کاری ها دست و پایش را نبسته، بلکه خوی جستجوگرش به او اجازه توقف نيز نمی دهد. این اوست که در میانه ی میدان های خطر و شادمانی می رزمد و می رقصد.
اما آن جوانی که راسل او را صاحب حقی همیشگی دانسته، جوانی است که علاوه بر همه ی این ها موتور حرکت حق طلبی زمانه اش نیز هست. او نه تنها در سرزمینی که در آن زاده شده و زندگی می کند، بلکه گاه برای سیاره ای که در آن نفس می کشد، نقشی هشدار دهنده و بیدار کننده دارد. بیهوده نیست که این جوان است که همیشه در خط مقدم اعتراض به تبعیض، بی عدالتی و آزادی کشی در هر گوشه از جهان ایستاده است و برای مردمانی فریاد حق طلبی می کشد که لزوماً با آن ها نه زبانی مشترک دارد، نه فرهنگ مشترک و نه حتی جغرافیایی مشترک.
چنین جوانی معمولاً و بیشتر سر از دانشگاه ها به در می آورد؛ آنجا که مکانی ساده برای کشف ها و آشنایی با ناشناخته هایی است که در بیرون از آن به سختی باید به آن ها رسيد. او، اگر هوشیار باشد، به زودی می آموزد که اولین قدم برای کشف و شناخت هر پدیده ای شجاعت پوشیدن لباسی است که رنگ تبعیض نداشته باشد، لباسی از نوآوری و تمدن که به او چهره ای از آفتاب ببخشد، چهره ای که هر تاریکی و دیکتاتوری از آن به شدت می ترسد.
اما، در عین حال، بودن در دانشگاه به تنهایی نمی تواند به هر کسی چنین چهره ای را ببخشد به خصوص که در سرزمین های دیکتاتور زده همیشه بدل سازی برای هر آن چه که ارزشمند و شریف است به شدت رواج دارد.
جمهوری اسلامی، حکومت بدلی ساز
یکی از مشخصات بارز حکومت اسلامی، از ابتدای سلطه اش بر ایران، دور شدن از اصل مفاهیم شناخته شده و ساختن نوع بدلی آن بوده است.
در این سی و دو سال، بسیاری از مفاهیم نیک و انسانی که در فرهنگ جهانی جاافتاده و قابل تعریف هستند حذف و ناپیدا شده و به جایش، و با همان نام، با پسوندی اسلامی، بدل آن ساخته شده و از آن در جهت اعمال زشت و غیر انسانی گردانندگان اين نظام انسان ستیز مورد انواع سوء استفاده قرار گرفته است. این عمل، علاوه بر بدآموزی ها به نوجوان ها و افراد کم دانشی که درک و شناختی از مفاهیم شناخته شده علمی ندارند، ادراکاتی قلابی و بدلی را نيز در جامعه جا می اندازد.
آماج اين بدل سازی بسيار گوناگون است. از آن جمله اند: دموکراسی، حقوق بشر، برابری زنان، عدالت، قضاوت، و امثالهم که اکنون با یک پسوند اسلامی در فضای ایران مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و، این مفاهیم بدل سازی شده، در انواع و اقسام موسسات و نشریه ها و رسانه ها مورد بحث و تجزیه و تحلیل «متفکرین اسلام شناس»شان قرار می گیرد؛ تحلیل هایی که همه بر نام های جامعه شناسان و متفکرین غربی تکیه داده اند اما سخنان آن ها را وارونه تحویل مخاطبین می دهند. عده ای از این «اسلام شناسان» هم، به عنوان متخصصین در زمينه ی این نام های بدلی به کشورهای مختلف جهان فرستاده شده و از جیب مردم ایران در دانشگاه های کشورهای مختلف و در بخش هایی که پس از انقلاب به مرور از مراکز ایرانشناسی به اسلام شناسی تبدیل شده اند، به تدریس و تبلیغ این «غلط ها» مشغولند.
به خصوص این روزها می بینیم که، پس از سی و دو سال، از دل این مفاهیم بدلی بحث های حیرت انگیزی بیرون می آید که گاه بر زبان حتی مخالفین حکومت اسلامی جاری می شود، بی آن که بحث کننده بداند که این درک را از کجا گرفته و چه چیزهایی را علیه خود و جامعه اش، و به نفع حکومت اسلامی تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی علاوه بر مفاهیم جهانی، از هر عنوان و یا هر قشر اجتماعی، یک مدل و نوع اسلامی آن را می سازد تا، هر کجا که لازم آید، با و یا بدون پسوند اسلامی از آن استفاده کند. مثلاً، در مقابل جنبش برابری خواه زنان ایران، یک خبرگزاری عریض و طویل «زنان ایران» می سازد که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و امام جمعه ها اداره اش می کنند و عده ای زن وابسته به این آقایان در ویترین های رسانه ای آن ظاهراً به نفع زنان و در اصل به تبلیغ مردسالاری مشغولند. یا موسساتی با نام میراث فرهنگی ایران می سازد که کارش ساختن فیلم ها و ویدئوها و کتاب های رنگارنگی برای اثبات بی ارزشی فرهنگ ایرانی است. و نفی همه ی آن ارزش ها که ایرانيان قبل از اسلام داشته اند. یا «انجمن دانشگاهیان پیشرو!» یی که کارش حمله به انواع علوم پیشرفته بشری است. یا هزاران زن و مرد قابل خریداری شده ی «همیشه در صحنه» ای که به عنوان «ملت ایران» در روزهای خاص به کوچه و خیابان سرازیر شده و با پلاکارت هایی که بر آن ها شعارهای مرگ بر و زنده باد و حق مسلم ما به زبان های انگلیسی بر آنها نوشته شده در مقابل دوربین های خبرگزاری ها قرار گیرند. و ...
و یکی از این بدل سازی ها، که به نظر من مهمترین دست آورد کارخانه ی بدل سازی حکومت اسلامی است و به نفع اعمال و رفتار حکومت اسلامی مورد استفاده قرار می گيرد، احتراع دانشجویان بدلی است.
دانشجویان بدلی جمهوری اسلامی
همانطور که گفته شد دانشجو صدای زنده و حق طلب هر جامعه ای است و طبیعی است که هر چه جامعه بیشتر گرفتار رنج و دیکتاتوری باشد این صدا بلندتر و عمیق تر و البته برای دیکتاتور ترسناک تر است. زیرا علاو بر این که مردمان جهان، با هر نوع شیوه ی حکومتی و هر ساختار اجتماعی که داشته باشند، دانشجویان را جزو مردمان با فرهنگ تر جامعه می دانند، به خاطر تن و جان جوان شان، نسبت به آن ها عاطفه و حساسیت بیشتری نیز دارند. و طبیعی است که به حرکت ها و اعتراض های آن ها توجه بیشتر نشان می دهند.
حکومت اسلامی، از آنجا که یکی از خواست هایش توسعه ی اسلام سیاسی است، و به عناوین مختلف در توجه گرفتن مردمان کشورهای جهان، و به خصوص کشورهای اسلامی، می کوشد و، همانطور که گفته شد، یکی از مهم ترین کارهایش ساختن دانشجوی بدلی است. حکومت، در بیشتر دانشگاه های ایران، تعدادی دانشجوی قلابی دارد که بدون کنکور، و بی هیچ ضابطه ی آموزشی و دانشگاهی، وارد دانشگاه شده و ضمن اجرای جاسوسی برای حکومت، هر گاه که لازم باشد نقش «دانشجویان مترقی ایران» را نيز بروی صحنه می آورند.
تفاوت روشن دانشجوی اصلی با بدلی
شاید خیلی از بدل هایی که حکومت اسلامی ساخته به راحتی قابل تشخيص از اصل شان نباشند؛ مثل هزاران «مردم همیشه در صحنه» ای که هر چند گاه یکبار سر و کله شان پدیدار می شود و فریاد مرگ بر و زنده باد شان در خیابان ها می پیچد. به خصوص که پس از جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران، حکومت عده ای از زن ها و مردها را با سر و ریخت و لباس هایی (نه چندان اسلامی) به میان ملت بدلی می فرستد تا بدلی ها طبیعی جلوه کنند.
اما شناخت دانشجویان بدلی از اصلی بسیار ساده است.
مثلاً، در جریان اخیر حمله به سفارت انگلیس، این دانشجويان بدلی به راحتی به وسیله همه ی مردمان داخل و خارج از ایران شناخته شدند. يعنی، با این که حتی بیانیه ی آن ها با جملاتی رد گم کن شروع می شد که: « اقدام انقلابی دانشجویان ایرانی در تسخیر لانه جاسوسی و قطع ید ایادی شیطان از خاک پاک کشورمان، آرزوی چندین و چند ساله ملت بزرگ ایران بود»، اما شناختن آن ها به آسانی ممکن می نمود
این بدلی های ناآگاه، که خود به نوعی از قربانیان این حکومت هستند، حتی این اندازه درک و دانش ندارند که بیانیه ی دانشجو، آن هم دانشجویی ایرانی با «قاصم الجبارین» شروع نمی شود. و حکومت این اندازه درک و فهم ندارد که خبرهای یکسانی را که به رسانه های دولتی خودش می دهد برای این بدلی ها از عناوینی چون «دانشجویان حامی جمهوری اسلامی» یا «دانشجویان بسیجی» و امثال این ها را استفاده نکند. زیرا این روشن است که هیچ دانشجوی راستینی نمی تواند که مدافع و حامی حکومتی بیدادگر، و آزادی ستیز و انسان کش باشد! به راستی کدام «دانش جویی» در قرن بیست و یکم می تواند نقش «مهاجمی» بی اراده را برای نمایش های حکومتی بازی کند که سی و دو سال است با هر نوع علم و دانشی امروزین مقابله کرده است، انقلاب فرهنگی اش انقلاب بی فرهنگی بوده است، و هدف اصلی تیرهای زهرآگین دیکتاتوری اش زنان و جوانان و مردم رنج دیده و محروم هستند؟ کدام «دانش جویی» است که از روشنایی دانش بگریزد و به سیاهی و پوسیدگی عقب ماندگی بپیوندد؟
به نظر من یکی از اتفاقات مهمی که این روزها، و در آستانه شانزدهم آذر، برای مردم ایران و به خصوص نسل جوان افتاده همین ماجرای حمله به سفارت انگلیس است؛ حمله ای که به نام «دانشجویان ایران» و به وسیله ی «دانشجویان بدلی حکومت اسلامی» اتفاق افتاده است.
من، در اين يادداشت کوتاه، کاری به ماهیت سیاست دولت انگلیس و یا کشورهای دیگر در ارتباط با منافع ملی خودمان ندارم؛ اما اهمیت این اتفاق از آنجاست که اين بار مردمان جهان نیز با روش بدلی سازی حکومت اسلامی آشنا شده اند.
در واقع، شاید اگر جنبش آزادی خواهانه ی سال 88 اتفاق نیفتاده بود و جهانیان با چهره ی زیبای جوانان حق طلب و متمدن و تکیه داده بر حقوق بشر ایران آشنا نبودند، در اين مورد باورشان می شد که جوانانی که ریختند، و آتش زدند، و ویران کردند مشتی نمونه ی خرواری از جوانان ما هستند. اما اکنون تقریباً نشریه ای نیست که از این ویرانگران به عنوان حامیان حکومت اسلامی نام نبرد. و چنین است که حتی جوانان و دانشجویان پیشرو این سرزمین ها کلامی در حمایت این بدلی ها نمی گویند.
این حادثه برای جوان یا دانشجوی راستین سرزمین ما نیز اهمیت دارد زیرا می تواند به خود ببالد که جهان امروز، تنها حق را به جوانی می دهد که در جایگاه واقعی و روشن خویش، که همان اعتراض به بیداد و تبعیض و آزادی کشی است، ایستاده باشد.
پنجم دسامبر 2011
shokoohmirzadegi@gmail.com
shokoohmirzadegi@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر