۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

اگر آن حمله را جمهوری اسلامی شروع کرد چی؟!




الاهه بقراط
الاهه بقراط
 اگر جنگی در ایران در گیرد، مسبب آن  رژیم جمهوری اسلامی است. تنها نیرویی هم که می‌تواند از آن جلوگیری کند، کسی جز این رژیم نیست. مسبب یک جنگ احتمالی بودن اما به این معنی نیست که آغازکننده آن نیز جمهوری اسلامی باشد. ولی اگر بود چی؟! آیا آنگاه محاسبات کسانی که درباره  موافقت و مخالفت با حمله نظامی داد سخن داده‌اند، با این فرض که این جنگ از سوی کشورهای دیگر خواهد بود، بر هم نخواهد خورد؟! آیا اساسا شروع یک جنگ از سوی رژیم حاکم بر ایران محتمل است؟ بله، هست!
*****
شیرازه رژیم در حال از هم گسستن است؟ حمله به سفارت انگلستان و مواضع متناقض سران جمهوری اسلامی که دولت‌اش «ابراز تأسف» و عضو «خبرگان» و رؤسای مجلس و کمیسیون امنیت ملی‌اش آن را تأیید، و بخشی از «محافظه‌کارانش» آن را «علیه امنیت ملی» ارزیابی می‌کنند، به چه معنی است؟ آن هم در شرایطی که هر رژیم عاقلی اگر بخواهد با تحریم‌ها مقابله کند، باید یک سیاست نرم و نه تهاجمی در پیش بگیرد. آیا سران و مشاوران رژیم، خامنه‌ای را با خمینی، نتایج اسفبار سی و اندی سال حکومت را با وعده‌های شیرین نخستین سال انقلاب اسلامی، دولت کنونی را با دولت بازرگان و شرایط تغییریافته جهان امروز را با دوران جنگ سرد، اشتباه گرفته و اساسا قادر به تشخیص موقعیت خود نیستند؟
پیوند خطرناک اعتقاد و اقتصاد
اگر جنگی در ایران در گیرد، مسبب آن  رژیم جمهوری اسلامی است. از همین رو تنها نیرویی که می‌تواند از آن جلوگیری کند، درست مانند رژیم‌های طالبان و صدام و قذافی، کسی جز جمهوری اسلامی نیست. کافیست جمهوری اسلامی با همکاری همه جانبه، خیال غرب و کشورهای منطقه را نسبت به برنامه اتمی خود آسوده کند تا نه تنها خطر جنگ بلکه تحریم‌های اقتصادی نیز به تدریج لغو شوند. مگر بسیاری از رژیم‌های دیکتاتوری و واپسمانده با غرب روابط دوستانه ندارند؟ جمهوری اسلامی هم یکی از آنها! ساده اندیشی است اگر تصور شود تحریم‌هایی که دامنه دلایل‌اش به عرصه حقوق بشر نیز کشیده شده، به صرف زیر پا نهادن این حقوق، اعمال می‌شدند. آن هم در شرایطی که جنبش‌های اجتماعی به شدت سرکوب شده‌اند.


شرایط سوریه و لیبی تفاوت دارد: هم جنبش اجتماعی کوتاه نیامد و هم رژیم‌های آن دو کشور! توجه و قبول مسئولیت جهانی (نام‌اش را هر چه می خواهید بگذارید: پشتیبانی بشردوستانه، حمله نظامی، مداخله غیر نظامی و...) همواره مشروط به وجود فعال این جنبش‌ها است و نه زیر پا نهادن حقوق بشر و یا ناهنجاری‌هایی که بی کفایتی رژیم در بروز آنها حتا تأثیر مستقیم دارد. از همین رو جمهوری اسلامی با تمام توان جنبش‌های اعتراضی را سرکوب می‌کند زیرا بر خطر وجود آن ظاهرا بیش از کسانی آگاهی دارد که مدعی همراهی و یا هدایت و رهبری این جنبش‌ها هستند!
بازسازی اشغال یک سفارت‌خانه غربی پس از سه دهه، نشان می‌دهد ابزار و امکانات جمهوری اسلامی در راه تحمیل سیاست‌های خود ته کشیده و برگ سوخته‌ای را به کار برده که اگر روزی، چه بسا با پشتیبانی «بلوک شرق» و کسانی که معتقد به «مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا» بودند، برگ برنده تصور می‌شد، بدون آنکه پیامدهای اسفبار سیاسی و اقتصادی آن در جهان امروز پیش بینی شود، امروز هر حرکت مشابه می‌تواند زمینه را برای برخوردی فراهم آورد که سی سال پیش زمینه‌هایش وجود نداشت و مدتهاست بیش از پیش فراهم می‌آید.
مسبب یک جنگ احتمالی بودن اما به این معنی نیست که آغازکننده جنگ یا یک حمله نظامی نیز الزاما جمهوری اسلامی خواهد بود. ولی اگر بود چی؟! آیا آنگاه تمام محاسبات و ارزیابی‌های کسانی که درباره  موافقت و مخالفت با حمله نظامی و جنگ، داد سخن داده‌اند، با این فرض که این جنگ از سوی کشورهای دیگر و عمدتا غرب، صورت خواهد گرفت و یا باید صورت گیرد، بر هم نخواهد خورد؟! آن وقت موافقت‌ها و مخالفت‌ها به چه شکلی در خواهد آمد؟
در نخستین نگاه، کار گروه‌هایی که با جنگ به هر شکلی مخالفت کرده‌اند، بر خلاف فکری که موافق حمله نظامی از سوی کشورهای خارجی است، بسیار آسان است: آنها همچنان با آن مخالفت کرده و می‌توانند افکار عمومی و نیروهای خود را علیه رژیم و جنگ، هر دو، بسیج کنند. توضیح و روشنگری درباره جنگی که از سوی رژیم آغاز شود نیز به مراتب بسی ساده‌تر خواهد بود. آغاز یک جنگ احتمالی به مثابه خطای استراتژیک جمهوری اسلامی، سبب ریزش بیشتر بدنه حکومت خواهد شد و ناخواسته به اتحاد ملی یاری خواهد رساند. این فرض‌ها را نمی‌توان درباره حمله نظامی خارجی مدعی شد. ولی آیا اساسا شروع یک جنگ از سوی جمهوری اسلامی محتمل است؟ بله، هست!
جمهوری اسلامی بر خلاف تلاشی که پس از مرگ رهبر و بنیانگذار خود، آیت الله خمینی، به کار برد، هرگز به یک حکومت یکدست و منسجم تبدیل نشد. رژیم ایران مجموعه‌ای از گروه‌های «خودسر» است! گروه‌هایی که به دلایل اعتقادی و  اقتصادی حاضر نیستند آن را از دست بدهند. رابطه «اعتقاد» و «اقتصاد» در جمهوری اسلامی بسیار ساده عمل می‌کند: با منابع اعتقادی، بر منابع اقتصادی چنگ انداختند و با منابع اقتصادی به گسترش اعتقاد خود در منطقه و جهان می‌پردازند، بدون آنکه توانسته باشند آن اعتقاد را در بین مردم خود ایران حفظ کنند. لیکن گروه‌های مافیایی و خودسر رژیم، که گروه فداییان اسلام‌اش نیز هفته گذشته وارد عمل مستقل شد، بر سر حفظ این منابع که با سرنوشت رژیم گره خورده است، به یک شکل نمی‌اندیشند و یک راه را پیشنهاد نمی‌کنند. از همین رو در بسیاری موارد هر یک از گروه‌های خودسر حرف خود را می زند و تا جایی که بتواند راه خود را می‌رود. مواضع متناقض مقامات عالیرتبه رژیم، از دولت و مجلس تا نهادهای انتصابی زیر نظر «رهبر» درباره اشغال سفارت انگلستان در تهران (سه شنبه 8 آذر 1390) بیانگر همین واقعیت است.
یک ویژگی گروه‌های خودسر این است که به یک بخش معین از نظام محدود نمی‌شوند. هر گروه خودسر افرادی از نهادهای مختف را با خود همراه دارد. حال با توجه به اینکه هر گروه، شبکه‌ای است که در نهادهای نظامی و اطلاعاتی و سه قوه رژیم نیرو دارد، تصور اینکه یک یا چندگروه از خودسران به این نتیجه برسند که با راه انداختن یک جنگ می‌توان رژیم را نجات داد نه تنها مطلقا دور از تصور نیست بلکه شواهد تحریک آمیز یک جنگ افروزی بیشتر به آن دامن می‌زند. نقش قوی و تعیین کننده اعتقاد را در بخشی از این گروه‌های خودسر، به ویژه بدنه آنها، نباید از یابد برد که اگر این جنگ به شکست آنان نیز بیانجامد، پیروز نهایی در آخرت، آنها خواهند بود!
جنگ برای اعتقاد و اقتصاد
به این نکته هم باید توجه کرد که شروع جنگ اشکال مختلف دارد. حمله آمریکا و متحدانش را به افغانستان در اکتبر 2001 در نظر بگیریم. چه کسی جنگ افغانستان را شروع کرد؟! آمریکا؟ نه! بلکه رژیم طالبان در افغانستان! این را من نمی‌گویم، شورای امنیت سازمان ملل می‌گوید. درست یک روز پس از 11 سپتامبر 2001 شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامه شماره 1368 به اتفاق آرا، به آمریکا اجازه داد از طریق نظامی به «دفاع از خود» بپردازد.
جهان سالهاست خطر برنامه اتمی جمهوری اسلامی را در چهارچوب «دفاع از خود» پیگیری می‌کند. از همین رو یک «حمله پیشگیرانه» می‌تواند الزاما نه از سوی غرب بلکه از طرف جمهوری اسلامی باشد. این را هم من نمی‌گویم، سردار سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی، دستیار و مشاور عالی «فرماندهی معظم کل قوا» که استاد دانشگاه نیز هست، یکشنبه 29 آبان در اصفهان گفت. سردار صفوی یک هفته پیش از «صدایی شبیه انفجار» در این شهر (7 آذر) که بدون آنکه منشاء آن (تأسیسات اتمی) تأیید شود، در سایه اشغال سفارت انگلستان (8 آذر) قرار گرفت گفت: «مسؤلان نباید فقط به شعار و حرف زدن اکتفا کنند. آنها باید در مقابل تهدید دشمن تهدید عملی انجام بدهند. دشمن را باید با هجوم عقب راند و استراتژی کشور در مقابل اقدامات دشمنان علیه کشور باید استراتژی هجومی باشد».
آیا نمی‌توان اشغال سفارت انگلستان را نوع «نرم» و «مزه» این «استراتژی هجومی» ارزیابی کرد؟ آیا تصور اینکه حکومتی که تمامی تغییر و تحولات منطقه را به حساب حقانیت و پرچمداری اعتقادی و استراتژیک خود می‌گذارد، بر اساس آنچه «دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا» می‌گوید، به هر شکلی آغازگر یک جنگ باشد، بعید است؟ تمامی رویدادهای «بودار» ماه‌های اخیر را باید کنار هم گذاشت تا در یافتن پاسخ چندان دچار مشکل نشد. متأسفانه رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور توجه لازم را به سخنان «سردار صفوی» نشان ندادند اگرچه این سخنان آن هم از زبان فردی با چنین موقعیت ممتازی در رژیم، برای پی بردن به «اعتقاد» (و نه «شناخت») رژیم نسبت به موقعیت خود، اهمیت بسیار دارد. اعتقادی که نوع زمینی آن، یک بار جنایات استالینیسم و رژیم‌های مشابه، بار دیگر جنایات نازیسم، و نوع آسمانی‌اش، جنایات جمهوری اسلامی را رقم زد.
مقدمات هیچ جنگی یک شبه فراهم نمی‌شود و دلیل آن را نمی‌توان به یک عامل و عنصر محدود ساخت. جنگ جهانی اول که دو سال دیگر، یک قرن از آغاز آن می‌گذرد، سالها بود که در بطن و متن جامعه اروپا تدارک دیده می‌شد و فقط آغاز آن با ترور ولیعهد اتریش در صربستان (ژوئن 1914) جرقه زده شد. مقدمات جنگ جهانی دوم نیز سالها بود که فراهم می‌آمد و حمله رژیم هیتلری به لهستان (سپتامبر 1939) فقط پیامد فراهم آمدن آن مقدمات و مشهورترین دلیلی است که برای آغاز جنگ جهانی دوم نام می‌برند.
تمامی تغییر و تحولات شگفت‌آور منطقه که تا چندی پیش برای کسی تصورپذیر نبود و با این همه بسیاری از سیاستمداران و تحلیل‌گران به گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی بدیهی‌ترین اتفاقات در حال روی دادن هستند، تنها در یک واکنش جهانی تعیین کننده می‌تواند به تثبیت برسد و نظم لازم را، بدون آنکه بخواهم آن را پیشاپیش مثبت یا منفی ارزیابی کنم، پیاده سازد.  نه تنها تجربه تاریخی، با توجه به امکانات محدود نظامی و ارتباطی که کشورها در قرون پیشین داشتند،  بلکه تجربه قرن بیستم نشان می‌دهد که این واکنش جهانی همواره به صورت جنگ بروز کرده است. شاید امروز وجود ساختارهای دموکراتیک در اکثریت، تغییری در این واکنش ناگزیر به وجود آورده باشد ولی در جایی که حکومت‌های مهاجم و غیردموکراتیک حاضر نیستند با روند جهانی همگام شوند، این «تغییر» تا چه اندازه تعیین کننده خواهد بود؟
حال، آیا اگر مسبب یک جنگ احتمالی، خود، آغازکننده آن نیز باشد، تصورناپذیر است؟ در کشوری که می‌توان گروه گروه دگراندیشان سیاسی و مذهبی را از میان برداشت، نویسندگان و شاعران و سیاستمداران را به قتل رساند، هر روز دست کم حکم دو اعدام را به اجرا در آورد، با این همه دستگاه عریض و طویل سیاسی و نظامی و  اطلاعاتی، فداییان اسلام را برای ترور به میدان فرا خواند، و هرگاه قافیه تنگ آمد، تجمعی راه انداخت و سفارت‌خانه‌ها را اشغال کرد، چرا یک گروه «خودسر» در جایی که پای سرنوشت اعتقاد و اقتصاد در میان است، نتواند آتش یک جنگ را شعله‌ور کند؟!
01 دسامبر 2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر