۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

انتخابات در شرایط تحریم /الاهه بقراط

article picture

اگر تا چند سال پیش مرزبندی‌های تصنعی مانند داخل و خارج، چپ و راست، جمهوری خواهی و مشروطه طلبی، مخالفان رژیم را از هم جدا می‌کرد، اینک دو نظر تعمیر یا تغییر جمهوری اسلامی، نه تنها بین گروه‌ها بلکه گاه درون آنها به جدایی دامن می‌زند! چه در داخل و چه در خارج، چه در چپ و چه در راست، چه در میان جمهوری خواهان و چه در میان مشروطه طلبان،  و حتا درون و پیرامون خود رژیم، «نظریه» و ترفند اصلاح رژیم به چوب لای چرخ تغییر رژیم و مهم‌ترین مانع اتحاد عمل مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شده است.

*****

«انتخابات» در شرایط تحریم

 

اشتباه نکنید. منظورم تحریم «انتخابات» نیست بلکه تحریم فراگیر و همه جانبه اقتصادی و حقوق بشری است که رژیم ایران در محاصره آن قرار گرفته است.

تحریم نمایش «انتخابات» در این شرایط از یک سو برخی را به تکاپوهای مذبوحانه برای توجیه سیاست‌ها و توصیه‌های شکست خورده خویش واداشته تا این بار بر خلاف تشویق به مشارکت، حرفی نیز برای «تحریم» داشته باشند، به ویژه پس از زمانی که میرحسین موسوی و مهدی کروبی نیز اعلام کردند امیدی به «انتخابات» پیش رو ندارند و عملا راه تبلیغ مشارکت در آن را بر کاسه‌های داغ‌تر از آش، که به ویژه در خارج کشور فعال هستند، بستند!

از سوی دیگر، شرایط تحریم، گروه‌های پراکنده موسوم به «اصلاح‌طلب» و یا افرادی مانند محمد خاتمی رییس جمهوری اسلامی پیشین را واداشته تا در پی «تأمین ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی» به توجیه شرایط موجود پرداخته و با طرح برخی مطالبات بدون برنامه و تضمین عملی، که در بهترین حالت، فقط می‌تواند مشارکت خود آنان را در «انتخابات» تأمین کند، بار دیگر به میدان بیایند.



اینکه آیا این تلاش‌ها از داخل و هم چنین از پشت جبهه پیدا و پنهان رژیم در خارج کشور برای گرم کردن بازار «انتخابات» مؤثر است و پاسخ مساعد به حکومت اسلامی خواهد داد یا نه، موضوعی است که در آینده نزدیک روشن خواهد شد. ولی اینکه جامعه معترضان و مخالفان رژیم اسلامی با تناقضات انکارناپذیر در این بازارگرمی چگونه برخورد می‌کند، مسئله‌ای است که بیش از پیش باید به آن پرداخت.

 

رژیم و مدافعانش: ثبات یا تزلزل؟

پس از سی و اندی سال، حلقه مدافعان رژیم به دور آن به اندازه‌ای تنگ شده که برای تعیین و درک دلایل طرفداری این مدافعان از جمهوری اسلامی می‌توان به چند نکته معدود اشاره کرد. تطمیع، چپاول، سوء استفاده و فرصت‌طلبی از بارزترین دلایل طرفداران رژیم برای دفاع از آن است. از آن شبکه گسترده ایدئولوژیک که بنا بر مسائل اعتقادی حاضر بودند جان خود را فدای این رژیم کنند، جز هسته‌ای گلوگیر باقی نمانده است. همین هسته نیز بدون تأمین و تطمیع مادی و مغزشویی شبانه روزی، در شرایطی، اگر مجبور به دفاع جانانه از رژیم خود در برابر مردم شود، چه بسا به اندازه طرفداران صدام حسین و معمر قذافی و بشار اسد نیز از خود مایه نگذارد. بهترین دلیل این مدعا، ریزش چشمگیر جمهوری اسلامی در حین و پس از رویدادهای تابستان 88 است که دامنه‌اش حتا به سفارت‌های رژیم رسید که کارکنانش باید از هفت خوان امنیتی و عقیدتی بگذرند تا به استخدام آن در آیند.

این همه در حالیست که دستگاه سرکوب سازمان‌یافته، نه تنها در تقابل با جامعه و مخالفان، بلکه درون خود حکومت نیز، چهارچشمی مراقب خدمتگزاران حکومت، مقامات و نهادهای دولتی و هم چنین سیاهی لشکرهای نمایشی و ساندیس‌خورهای رژیم نیز هست. این پدیده پیچ در پیچ مراقبت، حراست و کنترل، ویژگی همه رژیم‌های ایدئولوژیک است که تا کنون تجربه شده‌اند. با این همه، تمامی تجربه‌ها نشان داده‌اند که نه تنها هیچ رژیم بسته‌ای پایدار نیست، بلکه باز شدن آن معمولا با چنان ریزش فراگیری صورت می‌گیرد که در پایان، علی می‌ماند و حوض‌اش!

این است که برگزاری هر «انتخابات» پیش رو در شرایطی که رژیم در محاصره تحریم همه جانبه قرار گرفته است، نمی‌تواند با ترفندهای پیشین و با شعار توخالی «مشارکت پرشور و فعال» مردم را جذب کند. از همین رو، رژیم فقط می‌تواند از یک سو روی ترفندهای تبلیغاتی و تقلب، و از سوی دیگر روی گروه‌هایی از جامعه حساب باز کند که می‌داند می‌تواند آنها را با بذل و بخشش و تطمیع جلب نماید. طرفداران عقیدتی رژیم نیز با تجربه‌ای که از انقلاب و جنگ و مزایای «شهادت» و مستضعف بودن به دست آورده‌اند حاضر نیستند بدون دریافت «مزد» به نامزدهای انتصابی رژیم رأی بدهند. پدیده «ساندیس‌خوری» جدی‌تر از آن است که تنها در چهارچوب طنز و تمسخر به آن اشاره شود.

 

رژیم و مخالفانش: تعمیر یا تغییر؟

در برابر رژیم اما طیف گسترده‌ای از مخالفان قرار گرفته‌اند که به نسبت و سرعتی که رژیم طرفدارانش را از دست داد، نتوانستند آنها را به خود جلب کنند. یکی از مهم‌ترین دلایل بی‌بنیه بودن گروه‌های مخالف و اپوزیسیون رژیم، با وجود داشتن «درد مشترک» در نداشتن توافق بر سر یک راه درمان و هدف مشترک بوده و هست.

اگرچه در سال‌های اخیر و به ویژه پس از رویدادهای تابستان 1388 مخالفان رژیم، به طور پراکنده، شفاهی و سازمان نایافته، همراه با افراد و چهره‌هایی از رژیم که از آن روی برگرداندند، توانستند به درک و ضرورت تعریف یک هدف مشترک برسند که کلی‌ترین وجوه آن بر دمکراسی و حقوق بشر تکیه دارد، لیکن این درک هنوز نتوانسته به یک سازمان‌یابی مشترک و اتحاد عمل مؤثر بیانجامد.

گذشته از نیروها و افرادی که همواره نقش چوب لای چرخ را بازی می‌کنند، یک مشکل اساسی را باید دید، سنجید و به حل آن پرداخت: مخالفان و معترضان رژیم در کنار همه تقسیم‌بندی‌هایی که مانع اتحاد عمل و حرکت مشترک آنها می‌شود، در یک موضوع بسیار مهم نمی‌توانند به توافق برسند مگر آنکه جنبش‌های اجتماعی و اعتراضات مردمی آب پاکی روی دست آنها بریزد: تعمیر یا تغییر جمهوری اسلامی!

مخالفان و معترضان دمکرات و مدافع حقوق بشر (بنا بر آنچه ادعا می‌کنند) بر سر اینکه جمهوری اسلامی باید برود تا فضا برای رشد سیاسی و اقتصادی باز شود، یا اینکه بماند و بتوان آن را وا داشت که فضا را برای این رشد باز نماید، از یکدیگر فاصله می‌گیرند و به طور منطقی نمی‌توانند وارد اتحاد عمل شوند زیرا چنین چیزی عملا ممکن نیست: نمی‌توان هم برای از میان برداشتن (تغییر) و هم برای ادامه رژیم (تعمیر) به فعالیت مشترک پرداخت!

در این میان، حرف نیروهای دمکراتی که راه ایران را در تغییر و عبور از جمهوری اسلامی می‌بینند، برعکس آنهایی که آینده ایران را در تعمیر و اصلاح رژیم می‌جویند، روشن است. سفسطه نمی‌کنند. حرف را نمی‌پیچانند. به صراحت می‌گویند چه می‌خواهند. برای دفاع از جنبش مردم و مخالفت با جمهوری اسلامی دچار تناقض گویی نمی‌شوند. نان به نرخ روزنمی‌خورند تا هر گاه مردم به میدان آمدند، آنها نیز تند و تیز شوند و هر گاه مردم به زور سرکوب مجبور شدند به خاکستر خود بنشینند، آنها دوباره فیل تعمیر و اصلاح‌شان یاد هندوستانِ حکومت و مشارکت در قدرت کند!

اگر تا چند سال پیش اختلافات به داخل و خارج، چپ و راست، جمهوری خواهی و مشروطه طلبی و مرزبندهای تصنعی و تفرقه‌ افکنانه‌ای از این دست خلاصه می‌شد، در دو سه سال اخیر، تلاش برای تعمیر (ادامه جمهوری اسلامی) و تغییر (پشت سر نهادن رژیم) به مرزبندی همه افراد و گروه‌هایی تبدیل شده است که در همه گروه‌های نامبرده حضور دارند: چه در داخل و چه در خارج، چه در چپ و چه در راست، چه در میان جمهوری خواهان و چه در میان مشروطه طلبان،  و حتا چه درون و پیرامون خود رژیم، کسانی خواهان ادامه و اصلاح جمهوری اسلامی و کسانی دیگر طرفدار پایان و عبور از آن هستند! وجود این دو نظر در همه گروه‌ها مهم‌ترین دلیل انسداد سیاسی در اتحاد عمل مخالفان رژیم است.

گروه  تعمیر و اصلاح در تجربه هشت ساله خاتمی و سپس تا کنون، در تجربه شش ساله احمدی نژاد، ناکام مانده است بدون آنکه بخواهد شکست خودرا بپذیرد و یا به تحلیل و ارزیابی و درس آموختن از آن بنشیند. گروه تغییر اما نه تنها در تمام این سالها امکانی برای تمرکز بر هدف خود نیافت، بلکه همواره علاوه بر ضعف‌های دیگر با کارشکنی‌های گروه نخست نیز روبرو بود. بزرگترین شانس گروه تغییر اما انزوای رژیم، روی برگرداندن طرفدارانش از آن و شکست پی در پی ترفندهای تعمیرکاران آن است که برای پیشبرد اهداف خود بیش از پیش به منابع خارجی روی می‌آورند.

این، گروه‌های تغییر هستند که باید پیش از آنکه کشورهای قدرتمند «لولو»هایی مانند رهبران مجاهدین یا اصلاح‌طلبانی (اسلام‌گرایان میانه‌رو) را که برای روز مبادا در آب نمک خوابانده‌اند، به اشکالی که در افغانستان و عراق و اکنون در لیبی و سوریه تجربه شده و می شود، به میدان بیاورند، یک راه مشترک و برنامه ملی و دمکراتیک را به مردمی نشان دهند که از این رژیم به تنگ آمده‌‌اند و برای رهایی از آن ممکن است به هر «تغییر»ی تن دهند و آن را همان تغییری بپندارند که آرزو دارند.

«انتخابات» خرداد 88 با شعار «تغییر» توانست مردم را به پای صندوق‌های رأی بکشاند، این است که امروز «انتخابات» در شرایط تحریم، حتا از رژیم نیز حرف تازه و ابتکار نویی را می‌طلبد چه برسد به مخالفانی که بدون گفتن آنها نیز تحریم «انتخابات» در شرایط کنونی بدیهی‌تر از آن است که حتا تشویق کنندگان تا کنونی مشارکت به انتخابات را وسوسه نکرده باشد!

 

کیهان لندن 20 اکتبر 2011

 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر