۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

رنجنامۀ تکان دهنده زندانی سیاسی عثمان مصطفی پور

رنجنامۀ تکان دهنده زندانی سیاسی عثمان مصطفی پور به دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
رنجنامه زندانی سیاسی عثمان مصطفی پور که جهت ارسال به دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد و انتشار در رسانه ها در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار داده شده است. او که بیش از 20 سال است در شکنجه گاه ها و زندانهای ولی فقیه علی خامنه ای بسر برده است و هر بار علیرغم بودن در زندان علیه وی پرونده سازی شده و محکوم گردید.متن نامه تکان دهنده این زندانی سیاسی به قرار زیر می باشد:
بسم تعالی،
اینجانب عثمان مصطفی پور فرزند حسین اهل روستای کاسه گران منطقه پیرانشهر در تاریخ 23/04/1370 به همراه 3 تن دیگر از رفقایم در دره آسن گران ترگور ارومیه دستگیر شدیم. دو تن دیگر از رفقایم به نامهای حسین سیت وت و محمد صالح شاهینی در همان محل به ضرب گلوله نیروهای سپاه پاسداران شهید شدند.
سه تن اسیر دیگر به نام های ملا جاسم دلنشین و ایوب جهانگیری به ترتیب در سالهای 1371 و 1372 در زندان مرکزی ارومیه اعدام شده و کسی تا کنون از نحوه اعدام و محل دفنشان خبر ندارد و دیگری میرزا محمد قاسمی بعد از تحمل 8 سال حبس از زندان آزاد شد.



اینجانب از لحظه دستگیری به مدت 6 ماه در سلول های انفرادی سپاه پاسداران و اداره اطلاعات تحت شدید ترین شکنجه ها توهین و آزار و اذیت جسمی و روحی قرار داشتم.
حالا بعد از گذشت بیست سال از آنروزها خودم تعجب می کنم که چطور از زیر این همه ضرب و شتم و فشار زنده بیرون آمدم ، در طول این شش ماه غیر از بازجو و شکنجه گر هیچ انسانی را ندیدم و هیچ کس حتی خانواده ام از وضعیت و سرنوشتم اطلاع نداشتند.
18/10/1370 مرا تحویل انفرادی زندان مرکزی ارومیه دادند، همانجا برای اولین بار پس از شش ماه دوستانم را ملاقات کردم. یک ماه در سلول انفرادی زندان بودم که برای اولین بار خانواده ام را ملاقات کردم. در پنجم بهمن ماه همان سال به اتفاق ملا جاسم و ایوب هر سه به اعدام محکوم شدیم با وجود اینکه خانواده ام برایم وکیل گرفته بودند به وکیلم اجازه حضور در دادگاه داده نشد و برایم وکیل دولتی تعیین گردید.

سه روز بعد از به اصطلاح دادگاهی مرا صدا زده و حکم اعدامم را ابلاغ کردند و همانجا نسبت به آن اعتراض کردم ولی دوستانم را چند ماه دیگر به اطلاعات بردند و بعد از چند ماه حکم آنها ابلاغ شد. دو سال تمام در سلول انفرادی زندان که به آن قرنطینه می گویند تحمل شکنجه و توهین نمودم تابستان سال 1371 اعدام ملا جاسم اجرا شد و سال 1372 ایوب را اعدام کردند و پس از آن مرا صدا زده و گفتند که حکم اعدامت نقض شده و بلافاصله به زندان تبریز منتقل گشتم از سال 1372 تا سال 1374 دربند سیاسی زندان تبریز بودم بغیرازمن همه از بچه های کومله، فدائیان خلق، مجاهدین و توده ای ها بودند برایم بسیار جالب بود بعد از دو سال زندگی در وحشت بازجویی و شکنجه وسلول انفرادی در چنین جمع پاکی حضور می یافتم فراموش نمی کنم که یکبار بخاطر انفجار در حرم امام رضا سر همه ما را تراشیدند و برای سه ماه علاوه بر ممنوع الملاقات بودن از رفتن به هواخوری و حمام محروم شدیم چه زندگی وحشتناکی بود در طول این سه ماه تمام بچه ها به قارچ و بیماری های دیگر پوستی مبتلا شدند از جوندگان و کک وشپش هم که دیگر نباید پرسید ...
سال 1374 دوباره مرا به زندان ارومیه آوردند بی خبر از همه چیز و همه جا در آنجا به دادگاه برده و بدون هیچ دلیلی برای من پرونده ای دال بر قاتل بودن من تنظیم کرده بودند من هم که تا آن لحظه از این اتهام تازه بی خبر بودم در حضور قاضی اظهار بی اطلاعی کردم و تا سال 1379 در گیرودار این پرونده بودم و سال 1379 به من ابلاغ شد که بخاطر شرکت در قتل به ده سال زندان محکوم شده ام داد و بیدادم به جایی نرسید چند ماه بعد از ابلاغ این حکم دلخوش از اینکه یک سال دیگر آزاد می شوم و نه سال زندان کشیده بودم بازهم بی خبر از همه جا مرا به دادگاه انقلاب بردند و بخاطر عضویت در حزب دمکرات به 15 سال زندان محکوم کردند بعد از نه سال رنج و زجر زندان و دو سال و چند ماه انفرادی و قرنطینه چنین می نمود که داستان دادگاهی هایم به پایان می رسید دادگاهی که هیچگاه وکیلی نداشتم و هیچگاه نتوانستم از خودم دفاع کنم. تمام مدارک آن ورقه کاغذهایی بود که در بازجویی ودر زیر مشت ولگد وسیم های کابل یکی از بازجوها انگشتم را می گرفت و برآنها مهر می زد حتی نتیجه این دادگاهی ها و محکوم شدن ها هیچگاه ورقه ای از کاغذ که دال بر محکومیتم باشد دادنامه ای و یا هر سند دیگری را ندیدم و دریافت نکردم هر آنچه را که برمن تحمیل کردند وبدان محکوم شدن شفاهی بود که ماموری از زندان یا اطلاعات می آمد و آنرا می گفت و می رفت.اکنون در حین نوشتن این نامه آذرماه 1390 بعد از تحمل 20 سال و 4 ماه زندان هیچگاه مرخصی نرفتم در همین زندان مادرم یک برادر و یک خواهرم را از دست دادم حتی برای مراسم ختم این عزیزانم هم برخلاف آیین نامه داخلی زندان که می بایست تحت الحفظ مرا برسر جنازه عزیزانم می برند این کار را هم نکردند و هنوز هم پایان حبس و تاریخ خاتمه حبسم را رسما و کتبا به من ابلاغ نکرده اند.
اکنون از بازرس ویژه حقوق بشر سازمان ملل، دیدبان حقوق بشر و مجامع جهانی وملی حقوق انسان و همه انسان های آزاد و آزادی خواه و وجدان های بیدار در سراسر ایران و جهان درخواست دارم که نه اینکه فقط برای آزادی من کاری بکنند که با تحقیق پیرامون روند دادگاهی و تباه شدن بیست سال از عمر و جوانیم در زندان های جمهوری اسلامی ایران اجازه ندهند که جوانان دیگر از این سرزمین چنین عمر و جوانی خود را بر اساس ادعا و ادله بی اساس تباه شود آنچه که ذکر کردم یکی از هزار و قطره ای از دریای مصیبت هایی است که من در این سلول ها و زندان ها کشیده اند هرچند ممکن است که دوباره بخاطر نوشتن این نامه گرفتار انفرادی و بازجویی شوم ولی همین برایم بس است که گوشه ای اندک از ظلم ها و بی عدالتی هایی که برمن و دیگر زندانیان رژیم جمهوری اسلامی گذشته و می گذرد را به گوش شما ومردمم برسانم.
با درود عثمان مصطفی پور
آذر 1390
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
پارس دیلی نیوز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر