جوان آنلاین (پاسداران): نمیدانم اگر از دستگاه دیپلماسی کشور بخواهیم که یک مقدار تفکر بسیجی و روحیه جهادی خود را بیشتر کنند، چه پاسخی به ما خواهند داد؟! شاید گمان برند که ما اصلاً دیپلماسی را نمیفهمیم یا شاید هم خیال کنند که آرمانگرایی ما، بیش از اندازه دور و دراز و دست نیافتنی است.
البته اگر این دو «شاید» را هم کنار بگذاریم، حرف اصلی اینجاست که آیا دیپلماسی و اصول اتوکشیدهاش، اصولاً میتواند با تفکر بسیجی و روحیه جهادی نسبتی داشته باشد؟! شک نباید کرد که بسیجی عمل کردن یک مدیر دیپلمات جمهوری اسلامی، عیناً به همان نتیجهای منجر نمیشود که محصول رفتار و گفتار فلان دانشجوی بسیجی است. به هر حال، یک دیپلمات، قبل از هر چیز، یک دیپلمات است و دیپلماسی هم اصول خودش را دارد که بعضاً متعارض با آرمانخواهی، حتی اصولگرایی است. اینقدرش را ما میدانیم اما بگذارید پلاک امروز را با چند سؤال، ادامه دهیم:
یک: آیا به این بهانه که دیپلماسی، قواعد خودش را دارد، میتوان قید قواعد آرمان خواهانه را زد؟!
دو: حضرات دیپلمات، هیچ اندیشه کردهاند که هنگام تعارض میان دیپلماسی و آرمانگرایی، کجا باید به اصول دیپلماسی وفادار بمانند و کجا باید این اصول را فدای آرمانگرایی کنند؟!
سه: میان دیپلماتی که در ذیل جمهوری اسلامی، یعنی انقلاب اسلامی – به عنوان پرچمدار مبارزه با نظام سرمایهداری- عمل میکند، با دیپلماتهای سایر کشورها، چه تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها در کجا باید خودشان را نشان دهند؟!
چهار: نسبت انقلاب اسلامی و همچنین ملت ایران و نیز، رهبران این نظام، اعم از خمینی و خامنهای، در طول حیات جمهوری اسلامی، بیشتر با رعایت عرف رایج دیپلماسی در دنیا بوده، یا آن اصولی که بر اساسش دست به مبارزه علیه استکبار و استعمار زده است؟!
پنج: آیا دستاندرکاران امور دیپلماسی کشور، به ویژه وزارتخارجه، به آفات دیپلماسی توجه کردهاند؟! به عنوان مثال، آیا دیپلمات بودن، بعضاً بدل به یک اسم رمز نشده تا ما دوری خودمان را از تفکر بسیجی توجیه کنیم؟!
شش: بر فرض که داشتن روحیه جهادی بر همه مسئولین نظام جمهوری اسلامی فریضه است -که علی القاعده باید فرض درستی باشد- یک دیپلمات با کدام رفتار و کدام گفتار خود، باید نشان دهد که او نیز، این روحیه جهادی و این تفکر بسیجی را جدی گرفته و درصدد عمل به آن برآمده است؟!
هفت: در عرصه دیپلماسی، آیا «عزت، حکمت و مصلحت»، فقط در گرو رفتار محافظه کارانه و محتاطانه است یا گاهی هم نیاز به اندکی شجاعت و شهامت بیشتر دارد؟!
راستش را بخواهید در برخی از مقاطع جمهوری اسلامی، احساس میکنم که دیپلماتهای ما، بیش از اصول انقلاب اسلامی، عمدتاً درگیر و دربند رعایت آداب دیپلماسی بودهاند. راه دوری نرویم؛ در همین بحث شکار پرنده جاسوسی دشمن، که دوست و دشمن را متأثر از فتحالفتوح بی مانند خود، مات و مبهوت کرد، آدمی گمان میکند که وزارتخارجه ما اصلاً نتوانست همپای این اقدام انقلابی جلو بیاید. قطعاً ما فرق برخورد فعالانه و واکنش منفعلانه را میفهمیم. با این همه، هرگز توقع نداریم که وزارتخارجهایها، همان طور و به همان سیاق، داغ و فعال باشند که مثلاً دانشجویان ما. حرف اینجاست که چرا نباید از فرصتهایی این چنین، بهتر از این استفاده کنیم؟! گذشته از عالم دیپلماسی، حتی در عالم رسانه هم به نظر میرسد که ما نام ضعف یا ترس خود را «عقل گرایی» گذاشته ایم. قطعاً نه منظورم، همه رسانههای ماست و نه مرادم، همه اصحاب امور دیپلماسی کشور. در ادامه و با طرح چند سؤال دیگر، پلاک امروز را خاتمه میدهم.
یکم: فرض کنید امریکا از ما چنین پرنده جاسوسیای را شکار میکرد؛ دستگاه دیپلماسی و ایضاً رسانهای کاخ سفید، چه رفتار و گفتاری از خود بروز میداد؟!
دوم: فرض کنید کشورهایی از قبیل چین، روسیه، هند و مثلاً برزیل، موفق به شکار «پهپاد» میشدند، دستگاه دیپلماسی و رسانه این کشورها چگونه از این فرصت بکر، استفاده میکردند؟!
سوم: در جریان تسخیر سفارت روباه پیر و باغ قلهک -که قطعاً میشد شکیلتر و با کلاس بهتری صورت گیرد- همگان دیدیم که وزارتخارجه بر اساس وظایف ذاتی و طبیعی خود، خیلی زود آمد و خرج نظام را از این اقدام دانشجویان جدا کرد. این قطعاً از آن کارهایی بود که نمیشد و نمیتوانیم خرده بر وزارتخارجه بگیریم و لازم است ایشان را درک کنیم، اما کجا باید اهالی دیپلماسی کشور، خرج محافظه کاری و ترس را جدا کنند از روحیه جهادی و تفکر بسیجی خودشان؟! کجا باید فرصتها را مغتنم شمرده، مچ دشمن را بخوابانند؟!
آری! ما در «جنگ الکترونیک»، چنان ضربهای به دشمن اصل کاری مان زدیم که دنیا حیرت کرد، اما متعاقب آن، در دو عالم دیپلماسی و عالم رسانهای، ضربه ما اصلاً برد لازم را نداشت. بر همان اساس که بر دستگاه دیپلماسی کشور فرض است که بیاید و اقدام دانشجویان ما را محکوم کند، این نیز یک امر واجب است که گاهی، با همان سرعت و شدت، بیاید وسط میدان و این بار به جای دانشجویان خودمان، حال دشمنی در ردیف امریکا را بگیرد. آیا دیپلماسی، به جز محکوم کردن سریعالسیر عمل خودجوش چند دانشجو، به جز دکمه تا آخر بسته، به جز خط اتوی شلوار، به جز موی جوگندمی و به جز ریش آنکادر، قاعده دیگری ندارد؟! مع الاسف، گاهی در عرصه دیپلماسی و رسانه، آنقدر شل و فشل عمل میکنیم که دست آخر، جمهوری اسلامی، یک چیزی هم به آقای اوباما و خانم کلینتون بدهکار میشود!! من که فکر میکنم «عزت، حکمت، مصلحت»، فرقهای اساسی دارد با «عزلت، غفلت، منفعت»... و ایضاً با محافظه کاری و ترس.
من البته فکر میکنم لااقل در مقطع بیداری اسلامی، بهتر است به صرافت پرورش «دیپلمات بسیجی» بیفتیم، که دست کم، اندکی جسورتر باشند از این حضرات.
البته اگر این دو «شاید» را هم کنار بگذاریم، حرف اصلی اینجاست که آیا دیپلماسی و اصول اتوکشیدهاش، اصولاً میتواند با تفکر بسیجی و روحیه جهادی نسبتی داشته باشد؟! شک نباید کرد که بسیجی عمل کردن یک مدیر دیپلمات جمهوری اسلامی، عیناً به همان نتیجهای منجر نمیشود که محصول رفتار و گفتار فلان دانشجوی بسیجی است. به هر حال، یک دیپلمات، قبل از هر چیز، یک دیپلمات است و دیپلماسی هم اصول خودش را دارد که بعضاً متعارض با آرمانخواهی، حتی اصولگرایی است. اینقدرش را ما میدانیم اما بگذارید پلاک امروز را با چند سؤال، ادامه دهیم:
یک: آیا به این بهانه که دیپلماسی، قواعد خودش را دارد، میتوان قید قواعد آرمان خواهانه را زد؟!
دو: حضرات دیپلمات، هیچ اندیشه کردهاند که هنگام تعارض میان دیپلماسی و آرمانگرایی، کجا باید به اصول دیپلماسی وفادار بمانند و کجا باید این اصول را فدای آرمانگرایی کنند؟!
سه: میان دیپلماتی که در ذیل جمهوری اسلامی، یعنی انقلاب اسلامی – به عنوان پرچمدار مبارزه با نظام سرمایهداری- عمل میکند، با دیپلماتهای سایر کشورها، چه تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها در کجا باید خودشان را نشان دهند؟!
چهار: نسبت انقلاب اسلامی و همچنین ملت ایران و نیز، رهبران این نظام، اعم از خمینی و خامنهای، در طول حیات جمهوری اسلامی، بیشتر با رعایت عرف رایج دیپلماسی در دنیا بوده، یا آن اصولی که بر اساسش دست به مبارزه علیه استکبار و استعمار زده است؟!
پنج: آیا دستاندرکاران امور دیپلماسی کشور، به ویژه وزارتخارجه، به آفات دیپلماسی توجه کردهاند؟! به عنوان مثال، آیا دیپلمات بودن، بعضاً بدل به یک اسم رمز نشده تا ما دوری خودمان را از تفکر بسیجی توجیه کنیم؟!
شش: بر فرض که داشتن روحیه جهادی بر همه مسئولین نظام جمهوری اسلامی فریضه است -که علی القاعده باید فرض درستی باشد- یک دیپلمات با کدام رفتار و کدام گفتار خود، باید نشان دهد که او نیز، این روحیه جهادی و این تفکر بسیجی را جدی گرفته و درصدد عمل به آن برآمده است؟!
هفت: در عرصه دیپلماسی، آیا «عزت، حکمت و مصلحت»، فقط در گرو رفتار محافظه کارانه و محتاطانه است یا گاهی هم نیاز به اندکی شجاعت و شهامت بیشتر دارد؟!
راستش را بخواهید در برخی از مقاطع جمهوری اسلامی، احساس میکنم که دیپلماتهای ما، بیش از اصول انقلاب اسلامی، عمدتاً درگیر و دربند رعایت آداب دیپلماسی بودهاند. راه دوری نرویم؛ در همین بحث شکار پرنده جاسوسی دشمن، که دوست و دشمن را متأثر از فتحالفتوح بی مانند خود، مات و مبهوت کرد، آدمی گمان میکند که وزارتخارجه ما اصلاً نتوانست همپای این اقدام انقلابی جلو بیاید. قطعاً ما فرق برخورد فعالانه و واکنش منفعلانه را میفهمیم. با این همه، هرگز توقع نداریم که وزارتخارجهایها، همان طور و به همان سیاق، داغ و فعال باشند که مثلاً دانشجویان ما. حرف اینجاست که چرا نباید از فرصتهایی این چنین، بهتر از این استفاده کنیم؟! گذشته از عالم دیپلماسی، حتی در عالم رسانه هم به نظر میرسد که ما نام ضعف یا ترس خود را «عقل گرایی» گذاشته ایم. قطعاً نه منظورم، همه رسانههای ماست و نه مرادم، همه اصحاب امور دیپلماسی کشور. در ادامه و با طرح چند سؤال دیگر، پلاک امروز را خاتمه میدهم.
یکم: فرض کنید امریکا از ما چنین پرنده جاسوسیای را شکار میکرد؛ دستگاه دیپلماسی و ایضاً رسانهای کاخ سفید، چه رفتار و گفتاری از خود بروز میداد؟!
دوم: فرض کنید کشورهایی از قبیل چین، روسیه، هند و مثلاً برزیل، موفق به شکار «پهپاد» میشدند، دستگاه دیپلماسی و رسانه این کشورها چگونه از این فرصت بکر، استفاده میکردند؟!
سوم: در جریان تسخیر سفارت روباه پیر و باغ قلهک -که قطعاً میشد شکیلتر و با کلاس بهتری صورت گیرد- همگان دیدیم که وزارتخارجه بر اساس وظایف ذاتی و طبیعی خود، خیلی زود آمد و خرج نظام را از این اقدام دانشجویان جدا کرد. این قطعاً از آن کارهایی بود که نمیشد و نمیتوانیم خرده بر وزارتخارجه بگیریم و لازم است ایشان را درک کنیم، اما کجا باید اهالی دیپلماسی کشور، خرج محافظه کاری و ترس را جدا کنند از روحیه جهادی و تفکر بسیجی خودشان؟! کجا باید فرصتها را مغتنم شمرده، مچ دشمن را بخوابانند؟!
آری! ما در «جنگ الکترونیک»، چنان ضربهای به دشمن اصل کاری مان زدیم که دنیا حیرت کرد، اما متعاقب آن، در دو عالم دیپلماسی و عالم رسانهای، ضربه ما اصلاً برد لازم را نداشت. بر همان اساس که بر دستگاه دیپلماسی کشور فرض است که بیاید و اقدام دانشجویان ما را محکوم کند، این نیز یک امر واجب است که گاهی، با همان سرعت و شدت، بیاید وسط میدان و این بار به جای دانشجویان خودمان، حال دشمنی در ردیف امریکا را بگیرد. آیا دیپلماسی، به جز محکوم کردن سریعالسیر عمل خودجوش چند دانشجو، به جز دکمه تا آخر بسته، به جز خط اتوی شلوار، به جز موی جوگندمی و به جز ریش آنکادر، قاعده دیگری ندارد؟! مع الاسف، گاهی در عرصه دیپلماسی و رسانه، آنقدر شل و فشل عمل میکنیم که دست آخر، جمهوری اسلامی، یک چیزی هم به آقای اوباما و خانم کلینتون بدهکار میشود!! من که فکر میکنم «عزت، حکمت، مصلحت»، فرقهای اساسی دارد با «عزلت، غفلت، منفعت»... و ایضاً با محافظه کاری و ترس.
من البته فکر میکنم لااقل در مقطع بیداری اسلامی، بهتر است به صرافت پرورش «دیپلمات بسیجی» بیفتیم، که دست کم، اندکی جسورتر باشند از این حضرات.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر