به قدرت رسیدن تروریسم، نقطه پایان بر آن نمیگذارد بلکه شکل آن را تغییر میدهد: تروریسم گروهی به تروریسم دولتی تبدیل میشود، همان گونه که فداییان اسلام شدند. حال چه اتفاقی روی داده که «فداییان اسلام» خود را موظف به از سر گرفتن فعالیت دیدهاند؟ چرا تا کنون آنها نیازی به «دفاع» از حکومت اسلامی احساس نمیکردند، حتا در دوران «اصلاحات» و حتا در روزهای خونین «فتنه»؟! زیرا اگر سران «اصلاحات» و «فتنه» از خودشان بودند، کل «جریان انحرافی» اما «عین» خودشان است و قصد راندن آنها را از دایره قدرت دارد.
*****
خبرش به نظر من بسیار مهم بود. ولی ندیدم به ویژه رسانههای فارسی زبان خارج از کشور پرخواننده و پربیننده به آن اعتنایی کرده باشند. خبرگزاریهای جمهوری اسلامی روز 30 آبان با عنوان «آغاز مجدد فعالیت سیاسی فداییان اسلام با هشدار به جریان انحرافی» اعلام کردند: «جمعیت فداییان اسلام با صدور بیانیهای از شروع مجدد فعالیتهای این تشکل انقلابی خبر داد و اعلام کرد این جمعیت فعالیت انتخاباتی نخواهد داشت و قصد دارد درباره «تفکر انحرافی» و «بیداری اسلامی» روشنگری کند».
صدور این بیانیه همزمان با انتشار گفتگوی علی اکبر جوانفکر، مدیر خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) و مشاور رسانهای احمدی نژاد در روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» و منسوب به حجتالاسلام مهدی کروبی وحزب وی «اعتماد ملی»، و متعاقبا توقیف این روزنامه و هجوم به دفتر روزنامه دولتی «ایران» برای دستگیری جوانفکر و مقاومت وی و همکارانش صورت گرفت. در این اقدام، نیروهای امنیتی نزدیک به چهل نفر از کارکنان «ایران» را دستگیر و سپس آزاد کردند و دستگیری جوانفکر نیز با دخالت «بالا» فعلا منتفی شد.
آنچه اما از به میدان آمدن دوباره «فداییان اسلام» نخست به ذهن میرسد این است که این گروه که بیش از نیم قرن پیش با ترور شخصیتهای سیاسی و اجتماعی، نام خود را در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسانده است، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باید به این نتیجه رسیده باشد که به هدف خود رسیده است: تروریستهای اسلامی به قدرت رسیدند! پس دیگر دلیلی برای فعالیت آنها وجود ندارد. تا... امروز!
روشنگری اسلامی
در شرایطی که پای «انتخابات» جمهوری اسلامی در هواست، طبیعی است فداییان اسلام با تجربه سی ساله مردم از حاصل کار آنها، و نیز بی تجربگی آنها در به کارگیری ابزار دموکراتیک حتا اگر نیمبند و توخالی باشد، و هم چنین با توجه به پیشینه و تجربه تروریستی این فداییان، کاری به کار «انتخابات» نداشته باشند و اعلام کنند:
«جمعیت فداییان اسلام به هیچ عنوان قصد شرکت در انتخابات را نداشته و دنبال سهم خواهی (به هر نحو) نخواهد بود و رسالت خود را فقط در اعلام شاخصها و معیارهای صحیح میبیند».
این معیارها را که با تشکیل حکومت اسلامی تا کنون سبب انزوای مداوم و فزاینده جهانی و انحطاط فراگیر و همه جانبه ملی شده است میتوان در «اعلام مواضع داخلی» و «مرامنامه جمعیت فداییان اسلام» یافت. ولی گروهی مانند «فداییان اسلام» چگونه میتواند روشنگری کند؟!
تلاش کنیم پاسخ را در بیانیه از سرگیری فعالیت آنها بیابیم: «جمعیت فداییان اسلام با رویکردی جدید و متفاوت و با پایبندی به همان آرمانهای گذشته و تحت زعامت ولی امر مسلمین و نایب برحق امام زمان (عج) حضرت آیت الله العظمی خامنهای پا به عرصه فعالیت مجدد میگذارد و معتقد است در این برهه از زمان، سلاح ما قلم ماست و این جمعیت وظیفه دارد بر شور و حرارت بیداری اسلامی که در جهان ایجاد گشته، با روشنگری و هدایتگری مناسب بیافزاید».
«رویکرد جدید و متفاوت» طبیعتا به این دلیل است که پیش از انقلاب اسلامی این جمعیت جایی در قدرت سیاسی نداشت و اینک سه دهه است همه قدرت را در دست دارد. اما چگونه گروهی که سالهاست همه ابزار ممکن اعمال قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را در دست دارد، چنان کم آورده که به فکر «روشنگری» افتاده است؟ پاسخ اینجاست:
«اکنون جمعیت فداییان اسلام همان گونه که زمانی به امثال کسرویها هشدار داد، به این افراد هشدار میدهد اگر این مسیر را که در آن حرکت میکنید و یکپارچه ملت را با انواع تفکرات التقاطی و ملی گرایانه هدف قرار دادهاید، ترک نکنید، فرزندان اسلام آنچنان سیلی به شما میزنند که تاریخ فراموش نکند و با تمام توان در جلوی این انحراف خواهند ایستاد».
در کارنامه جمعیت فداییان اسلام که در سال 1324 خورشیدی به رهبری نواب صفوی تشکیل شد این «روشنگری»ها ثبت است:
تأسیس فداییان اسلام با قتل فجیع احمدی کسروی، وکیل، مورخ، پژوهشگر و اندیشمند ایرانی به همراه منشیاش حدادپور در صحن دادگستری، سال 1324
ترور عبدالحسین هژیر نخست وزیر در مسجد سپهسالار، سال 1328
ترور حاجی علی رزم آرا نخست وزیر در مسجد سلطانی، سال 1329
ترور عبدالحمید زنگنه وزیر آموزش و پرورش، سال 1332
ترور ناموفق محمدرضا شاه پهلوی، سال 1327
ترور ناموفق حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت محمد مصدق، سال 1330
ترور ناموفق حسین علاء وزیر امور خارجه، وزیر دربار و نخست وزیر، سال 1334
این همه منهای آن ترورهایی است که پیروان و فعالان تفکر فداییان اسلام در قالب گروههای دیگر، مانند ترور حسنعلی منصور نخست وزیر در سال 1343 از سوی «جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی»، و هم چنین قتلهای درونی از جمله در میان ملایان و مذهبیها مرتکب شدند.
خطای آفرینش
این همه در حالیست که این جمعیت تروریستی، ضمن دفاع از درستی این ترورها، ظاهرا امروز خشونت را رد میکند و با این همه «جریان انحرافی» و هر آن فرد و جریانی را که به زعم آنان بر خلاف آرای حکومت اسلامی گام بردارد، به سرنوشت «امثال کسرویها» تهدید میکند!
ولی چه اتفاقی روی داده که «فداییان اسلام» خود را موظف به ابراز وجود و از سر گرفتن فعالیت دیدهاند؟ یا شاید بهتر است پرسید در این سه دهه چه اتفاقی روی نمیداد که فداییان اسلام نیازی به «دفاع» از حکومت اسلامی احساس نمیکردند، حتا در دوران «اصلاحات» و حتا در روزهای خونین «فتنه»؟!
گویا این بار «حریف»، درونیتر، قویتر و سرسختتر از آن است که نتوان «حذفی» برخورد کرد! این «حریف»، رییس جمهوری بیست میلیونی اما «تدارکاتچی» و نخست وزیر پیشین اما معتقد به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» نیست. هیچ کدام از اینها نه تنها حکومت اسلامی «فداییان اسلام» را به خطر نینداخته و نمیاندازند، بلکه اساسا تناقض و مخالفتی با آن ندارند. ظاهرا این «ملیگرایی» ادعایی «جریان انحرافی» است که فداییان اسلام را به تکاپو انداخته است (گزارش نشست مطبوعاتی این جمعیت را بخوانید). ولی آیا واقعا ماجرا بر سر «ملیگرایی» آن هم از اعماق چاه جمکران است؟!
از قرار معلوم، تشکیلات عریض و طویل سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات، نیروهای انتظامی، لباس شخصیها، ساندیسخورها، حوزههای علمیه و حتا دستگاه سرسپرده قوه قضاییه برای حذف کافی نیست که «ولی امر مسلمین و نایب برحق امام زمان» تیرهای غیبی فداییان اسلام را به خدمت فراخوانده است و ما دیر یا زود شاهد نخستین اصابتهای آنها خواهیم بود.
این همه نشانگر این است که به راستی ایرانیان در برابر یک حکومت هیولایی ایستادهاند که با ساختار سیاسی هیچ دیکتاتوری نظامی، استبداد کلاسیک، کشورهای انقلاب مخملی و هم چنین بهار عربی شبیه نیست. این هیولا را ما «همه با هم» آفریدیم: از زن تا مرد، از پیر تا جوان، از چپ تا راست، از ملی تا مذهبی، از مکلا تا معمم، از بی حجاب تا باحجاب، از مسلمان تا بیدین، از روشنفکر تا عامی و حتا، آری، حتا از سلطنت طلب تا جمهوریخواه بودند که آن 98 درصد تاریخی را واقعیت بخشیدند و خواسته یا ناخواسته، فداییان اسلام را به قدرت رساندند.
به قدرت رسیدن تروریسم اما، نقطه پایان بر آن نمیگذارد بلکه شکل آن را تغییر میدهد و ابزار حقوقی و قانونی برای آن میتراشد و منابع اقتصادی پایدار و گسترده برای تثبیت در داخل و صدور آن به خارج تأمین میکند: تروریسم گروهی به تروریسم دولتی تبدیل میشود، همان گونه که فداییان اسلام شدند. پس حق داشتند پس از پیروزی به سایه بروند و از «پروژه اصلاحات» و «جریان فتنه» احساس خطر نکنند. اگر اینها از خودشان بودند، «جریان انحرافی» اما «عین» خودشان است. آن را از بیان و عملاش میشناسند و میدانند مانند آنها قادر به حذف و ترور است.
اینک آیا لیست ترور فداییان اسلام طولانی خواهد شد؟ آیا سرنوشت حکومت اسلامی به سرنوشت «جریان انحرافی» گره خورده است؟ پاسخ به این پرسشها هیچ تغییری در این واقعیت نمیدهد که شیشه عمر این هیولای چندسر، با همه سرانش، از «فداییان اسلام» و «جریان انحرافی» تا جریانهای دیگر، که در پایان عمر همدیگر را گاز میگیرند و خفه میکنند، در دست همه ایرانیان است. در دست همه آنهایی که این هیولا را آفریدیم و همه آنهایی که بعد به دنیا آمدند و تاوان سهمگین این خطای آفرینش را پس میدهند. برای از پای در آوردن این هیولا به دست همه ایرانیانی که به سرزمینی آزاد و اباد میاندیشند، حتا دیروز هم بسی دیر است، چه رسد به امروز، یا به فردا و یا روزی که شاید هرگز، دست کم به دست ما، نرسد.
24 نوامبر 2011
الاهه بقراط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر