۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

شروع فشارهای روانی با آغاز هفتۀ بسیج در مشهد



هفتۀ عفاف، هفتۀ بسیج، هفتۀ مبارزه با فساد اخلاقی ….. روزهای ما پر شده از این هفته ها و مانورهای مختلف ارگان های متفاوت! هر سال نه تنها این هفته ها کمتر، بلکه سال به سال به آنها اضافه می شود، شهرهای مذهبی همیشه در این گونه اقدامات در صف اول بودند، مشهد یکی از این شهرهاست که مردم آن در حالت عادی مخصوصاً زنان این شهر مورد فشارهای شدید روانی قرار می گیرند، با شروع این هفته ها دلایل نیز برای حضور نیروهای انتظامات و ماشین های گشت اخلاقی موجه می شود و ناخواسته جزئی از زندگی مردم می شوند این مسأله سال هاست که ادامه دارد و از شروع دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد آغاز شده است ولی امسال و با شروع هفتۀ بسیج صحنه هائی در این شهر رقم خورده است که مردمش را متعجب و هراسان کرده است، نمونه ای از این برخوردها حضور ناگهانی نیروهای امنیت اخلاقی با هیبت هائی ترسناک و رفتارهائی زننده در سطح آموزشگاه های زبان انگلیسی مشهد بوده است که در این حمله های ناگهانی دو مؤسسه بسته و یکی دیگر از این مؤسسات روزانه مورد حمله این مأمورین قرار می گیرد، در طی این اتفاقات اکثر دانشجویان بازداشت شده و به کلانتری های محل برده شده اند و به دلایل نامعلوم و بسیار بی تناسب با فرد مورد نظر از آنها تعهد گرفته می شده است! این گفتگوئی که می خوانید از چند تن از این دانشجویان است که شاهد این جریان بوده و یا مورد بازداشت قرار گرفته شده اند:
کلاس تازه شروع شده بود و طبق معمول همیشه کلاس روال معمولی خود را طی می کرد که ناگهان مردی درشت اندام با ظاهری وحشتناک، لباس های مشکی، تسبیح در دست ناگهان وارد کلاس شد و با میل شخصی نفراتی از دانشجویان را انتخاب می کرد و با خود به سمت ماشین های گشت می برد که از قضا من هم یکی از این نفرات بودم،


 دلایل این مرد برای بازداشت نشستن دختران کنار پسرها، به همراه داشتن آلات موسیقی، ظاهرهای از نظر آنها غیر موجه و دلایل نامشخص دیگری بود اما اکثر کسانی که بازداشت شدند کاملاً از نظر ظاهری با ملاک های آنها پوشش مناسبی داشتند اما کسی به حرف ها و سؤالاتمان مبنی بر این که چرا بازداشت شده ایم نه تنها گوش نمی داد و جوابی هم برای سؤالاتمان نداشت بلکه از الفاظ زشت و زننده ای در مقابلمان استفاده می کردند! خانم هائی که همراه این آقایان بودند دختران را مورد بازرسی بدنی قرار می دادند و با ما طوری برخورد می کردند که انگار مجرم خطرناکی را دستگیر کرده اند! بازداشت ها به صورت متوالی ادامه پیدا می کرد و ماشین انتظامی که ما را سوارش کرده بودند را به کلانتری منتقل کردند، در این حین مسئولین مؤسسه در مقابل بازداشت دانشجویان مقاومت می کردند اما هیچ اهمیتی به حرف های آنها داده نمی شد، در نهایت این مسئولین مؤسسه بودند که با والدین بچه ها تماس گرفتند و آنها را برای رفتن به کلانتری خبر می کردند تا مشکلی برای دانشجویان بازداشت شده ایجاد نشود، از طرفی ما در بازداشتگاه مورد بازجوئی قرار می گرفتیم و اگر در مقابل تهمت هائی که به ما می زدند ایستادگی می کردیم شروع به تهدید می کردند! حرف هائی مثل: اگر تعهد ندی شب نگهت می داریم و برات پرونده درست می کنیم! در نهایت به دلیل این که چاره ای جز تعهد دادن برای بیرون آمدن از پاسگاه نداشتیم مجبور بودیم علیرغم میل باطنی برگه هارا امضا کنیم! یکی دیگر از دانشجویان در شب اول حملۀ نیروها به آموزشگاه از حرکات وحشیانه و زنندۀ این مأمورین و رعب و وحشتی که ایجاد شده خبر می دهد، او می گوید: کسانی که بازداشت می شدند هیچ مشکل اخلاقی و پوششی نداشتند بلکه کاملاً به تصادف و میل شخصی مأمورین بچه ها رو دستگیر می کردند! این ها نمونه هائی از برخورد نیروی انتظامی در هفتۀ بسیج در شهر مشهد می باشد، هفته ای که جز ترس و وحشت برای دانشجویانی که یکی از حقوق حداقل آنها تحصیل در فضائی بدون استرس و فشار است نتیجه ای ندارد!
( صبرا رضائی ) جهان زن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر