۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

تاکتیک‌های عضوگیری در بسیج؛ روان‌شناسی بسیج


در دهه شصت، افراد عمدتا برای دفاع از کشور در بسیج ثبت نام می‌کردند، گرچه در مواردی از آنها برای سرکوب مخالفان داخلی و نیز افراد ناهمرنگ (دگرباشان و دگراندیشان) نیز استفاده می‌شد. در دههٔ هفتاد ثبت نام در بسیج به ابزاری برای ورود غیررقابتی به دانشگاه، پلی برای جذب شدن در سپاه و استفاده از امتیازات حکومتی برای نیروهای وفادار تبدیل شد. اما در دههٔ هشتاد و بالاخص پس از روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد، بسیج به تونلی کوتاه برای کسب ثروت و قدرت و منزلت تبدیل شد.
افراد در شرایط تازه چگونه جذب بسیج می‌شوند؟ و پس از عضویت تحت چه نوع فرایندهای ایدئولوژیک و القای رفتار‌ها و عقاید خاص قرار می‌گیرند؟

تقویت بخش محذوف
همواره در جوامعی مثل ایران یک بخش محذوف از نظر اجتماعی و سیاسی وجود دارد. مقامات سیاسی و دولت‌ها (مثل دولت هاشمی و خاتمی) به این بخش بی‌توجه می‌مانند و در ‌‌نهایت مقاماتی عامه‌گرا مثل خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از آنها علیه همه استفاده می‌کنند. دولت احمدی‌نژاد و حکومت خامنه‌ای نیز بخش‌های محذوف خود را دارند که ممکن است از آنها علیه این دو استفاده شوند.
پس از جنگ، بخش محذوفی که می‌خواسته جامعه صدایش را بشنود اما کالایی برای عرضه نداشته جذب بسیج شده است. بسیج به این افراد قدرت مطرح کردن خود را در جامعه به طرق غیرعادی و با تمسک به زور می‌دهد. بسیج تا حدی به آنها که به هیچ گرفته می‌شوند فرصت بیان خویش را حتی از طریق کتک زدن دیگران یا گرفتن اسلحه و دخالت در زندگی خصوصی آنها به دست می‌دهد. آنها باید مخالفان و ناهمرنگ‌ها را بزنند که بازی به بازی برد- باخت تبدیل شود. محروم نگاه داشتن بخش عمده‌ای از جمعیت برای ایجاد زمینهٔ استخدام افرادی معدود به طریقی که در خدمت بقای حکومت باشند هزینه‌ای است که آن جمعیت برای نادیده گرفته شدن این بخش محذوف در سیاست‌ها می‌دهد.

ترجمهٔ رنج‌های شخصی به انتقام‌گیری
اکثر افرادی که جذب بسیج می‌شوند از مناطق حاشیهٔ شهر آمده و دارای سوابق خانوادگی دشوار (مثل فقر، بیکاری پدر، خشونت خانگی، اعتیاد، و درگیری با فحشا) هستند. تبلیغاتچی‌های بسیج این قدرت را به این گونه افراد می‌دهند که آن دسته از افرادی را که دوست نمی‌دارند یا به آنها بد کرده‌اند با تمسک به مفاهیم مذهبی و بدون هیچ درک انسانی به عنوان فاسد و کافر و بی‌دین و بی‌غیرت نفی کنند. بالاخره طبقات فرودست باید بهانه‌هایی (ترجیحا اخلاقی و شرعی) برای تنفر و در عین حال غبطه‌خوری از زندگی آنهایی که طور دیگری هستند پیدا کنند.




تخلیهٔ خشم ناشی از احساس حقارت
بسیج با فرستادن نیروهای خود به متن زندگی عادی مردم و صدور مجوز برای فحاشی و توهین به دیگران این امکان را به اعضای خود می‌دهد که احساس حقارت خود را جبران کنند. روحانیت حاکم شیعه برای یکدست کردن مردم و اجبار آنان به رعایت چارچوب‌های سبک زندگی خود به این فحاشی‌ها و توهین‌ها نیاز دارد. این کار با تخلیهٔ انرژی افرادی که مملو از احساس حقارت هستند و خود را ضعیف می‌دانند انجام می‌شود. روحانیت حاکم برای قدرت بخشیدن به بخش کوچکی از جامعه راه ناصواب تحقیر بقیه را برگزیده است.

تصعید موانع اجتماعی به فضیلتی که باید برای آن جنگید
بسیج بازنده‌های جامعه را جذب می‌کند: بیکاران، دانشگاه قبول ناشده‌هایی که خانواده‌شان توان پرداخت شهریهٔ دانشگاه خصوصی را ندارد، دیپلم ردی‌ها، دانش‌آموزان بسیار ضعیف در دروس خویش، و افراد مورد سوء استفاده در خانواده و جامعه. این بازندگی محصول جامعه‌ای تبعیض‌آمیز، مملو از نابرابری و فساد، و مبتنی بر استبداد فردی و پیوندهای خونی و اعتقادی برای توزیع امتیازات است.
در همهٔ جوامع چنین جوانانی به چشم می‌خورند، اما در دیگر جوامع مددکاران اجتماعی، مشاوران، برنامه‌های تعلیم نیروی کار و گذران اوقات فراغت آنها را جذب می‌کنند. برخی از آنها نیز جذب ارتش شده و تحت انضباط نظامی تا حدی تحت کنترل اجتماعی قرار می‌گیرند. در ایران این جوانان به خدمت سازمان سرکوب درمی‌آیند، بدون آن که بسیاری از آنها در ابتدای پیوستن به بسیج به این نکته آگاه باشند. در فرایند جذب، تنفر از همهٔ کسانی که دارای آن چیزهایی هستند که این جوانان ندارند (منزلت، ثروت و قدرت سیاسی) به آنها القا می‌شود.

ترجمهٔ شرم از خویش به تنفر از غیر
مسئلهٔ ارضای غریزهٔ جنسی از طرق غیرعادی مثل استمنا برای جوانان روستایی و شهرهای کوچک یک منبع جدی احساس گناه و بیزاری از خویش و میل جنسی و جنس زن بالاخص زنان زیبا، اما غیر قابل دسترس است. سخن گفتن دائمی روحانیون از گناه این حس شرمساری را مرتبا به افرادی که در معرض سخنان آنها قرار می‌گیرند انتقال می‌دهد.
حکومت دینی سه دهه است که نقش ملای ده و پیر باغیرت و ریاکار خانواده را با محدود کردن روابط میان دختران و پسران و زنان و مردان بازی و این تنفر و بیزاری را درونی کرده است. این احساس تنفر به خوبی مورد استفادهٔ مبلغان مذهبی و اداره‌کنندگان بسیج قرار گرفته و با زنده نگاه داشتن آن احساس تنفر و گناه، بسیجیان را برای سرکوب آن چه بدان تمایل داشته اما به واسطهٔ محرومیت از آن متنفر شده‌اند گسیل می‌دارند. خود- بیزاران به راحتی می‌توانند جذب چنین سازمانی شوند.

جهت دادن فرهنگ اعتراض به قیام علیه دشمن ناشناخته و «دیگری»

اعتراض به وضع موجود خصلت عمومی جوانان است. اما سازمان بسیج با جذب برخی از این معترضان، اعتراض آنها را به موضوعاتی غیر ملموس و نامربوط جهت می‌دهد. هنر بسیج به حاشیه بردن توجه به دشمن شناخته شده یعنی استبداد داخلی و فساد در برابر دشمن ناشناخته یا استکبار است.
آن چه در این فرایند استخدام و به کارگیری به جوانان بسیجی القا می‌شود عبارت‌اند از
فرهنگ انزوا: به بسیجیان القا می‌شود که همواره در معرض خطر فسادند و باید همواره از خود مراقبت کنند. این مراقبت از خود یعنی پرهیز از زندگی معمول و برقراری ارتباط با انواع قشرهای اجتماعی. اما برای امر به معروف و نهی از منکر آنها را به متن جامعه که از نظر آنها مبداء گناه است ارسال می‌کنند. در عین حال به آنها غدهٔ همیشگی گناه و وابستگی همواره یادآوری می‌شود. از همین جهت بسیجیان در غیر از زمان سرکوب و حمله به مردم در دنیای محدود خود منزوی می‌مانند تا عالم واقعی برای آنها عادی نشود.

برگزیدگی: به آنها تلقین می‌شود که مورد توجه خداوند، اسلام و رهبر هستند؛ کدام گروه است که از برگزیده تلقی شدن خوشش نیاید؟ بسیجیان با این گونه القائات حق به جانب بار می‌آیند و تصور می‌کنند که برگزیدگان خداوند هستند. به واسطهٔ همین حق به جانبی است که ژست باز بودن و شفاف بودن نیز به خود می‌گیرند، در حالی که در تاریکخانه‌های ذهن خود گرفتارند. بر اساس همین حق به جانب بودن است که مرتبا به اصول خود برای توجیه وضع موجود تبصره می‌زنند تا وقتی که دیگر این تبصره‌ها آن قدر بر هم انباشته می‌شوند که فرد از درون منفجر می‌شود. ریزش نیروهای بسیج در دو دههٔ گذشته عمدتا ناشی از این انفجار بوده است.

پیوند قبیلگی: به بسیجیان مونث و مذکر القا می‌شود که با یکدیگر خواهر و برادرند، بدون آن که هیچ یک از رسوم برادری و خواهری در این سازمان رعایت شود. خواهری و برادری تنها به نوع قبیلگی‌اش در صورت ظاهر تقلیل می‌یابد، بدون آن که هیچ پیامد و اثری در رفتار آنها داشته باشد. ترویج پیوندهای خواهری و برادری و فراهم کردن فضا برای روابط اجتماعی که به قیمت «غیر» و «نا‌خودی» تلقی شدن دیگران انجام می‌شود دنبالهٔ روابط خونی و قبیله‌ای است که اصولا هیچ نسبتی با روابط مدنی میان افراد در یک جهان عقلانی شده ندارد. این برادری و خواهری ظاهرا دینی تنها غمخواری برای افرادی خاص بر اساس پیوندهای ایدئولوژیک/محفلی است و کمتر عنصر انسانی و عاطفی و اخلاقی در آن به چشم می‌خورد.


مجید محمدی (جامعه‌شناس)
رادیو فردا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر