خبرگزاری هرانا - به مناسبت روز معلم، دو معلم زندانی اقدام به صدور بیانیهای کردند. در این بیانیه که به امضای عبدالله مومنی، معلم و سخنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت و همچنین محمد داوری، معلم و یکی از مشاوران مهدی کروبی رسیده است، آمده: ««روز معلم» بهانهای شد تا در کنار تبریک به همکاران ارجمند خود در سراسر کشور، با یاد شادباشهای دانش آموزان در سالهای پیش شاد و امیدوار باشیم. برای دومین سال است که ما روز معلم را در زندان سپری میکنیم، در حالی که دغدغههایمان هم چنان پابرجاست و در کشاکش دوگانه «عشق و رنج معلمی» به امید روزهایی هستیم که آموزگاران با شور و شوق درس زندگی بدهند، مدرسههای ما در نظامی مشارکت محور، دارای جذابیت و بامحتوا صحنه پویایی و خلاقیت شوند تا در راستای ایفای نقش جامعه پذیری بتوانند سرمایههای انسانی را بارور سازند، با تربیت مدنی از کودکان و نوجوانان «شهروندی مسوول» بسازند و نسل فردا را امیدوار کنند.».
متن کامل این بیانیه به گزارش خبرنگار ادوارنیوز به شرح زیر میباشد:
بیانیه معلمان سبز زندانی از اوین؛ راهی که از زندان مدرسه به زندان اوین منتهی شد.
قدم نهادن در مسیر آگاهی موهبتی است که به جبر زمانه در تقدیرمان جا گرفته است. در روزگار کودکی که گامهای نخستین در این مسیر نهاده میشود کسی به استقبالمان میآید که تصویر منحصر به فردش یکی از ماندگارترین و به یادماندنیترین خاطرات ماست.
«معلم» پس از پدر و مادر و حتی برتر از آنان، یکی از معماران بنای شخصیت انسان هاست. نقاشیهای عاشقانه او بر لوح ذهن هانمان، نقش میبندند و او تبدیل به اسطوره دوران کودکی و جوانی ما میشود. و این گونه بود که ما به تاسی از او پا در جای پایش نهادیم و هم چو او عاشقی را پیشه کردیم. گمان ما این بوده و هست که رسالت نظام آموزش، تربیت نسل جدید و سرمایه انسانی جامعه است. رویای ما ساختن نسلی هست که روحیه نقادی، پرسشگری، ایثار، مشارکت جویی، مهربانی، نودوستی، رواداری و حق مداری در جودش نهادینه شود. ما کوشیدیم به فرزندان این دیار «زندگی کردن» براساس آموزههای مدنیت و بنیانهای حقوق شهروندی را بیآموزیم، با وجود آنکه ساختار آموزش کشور چونان زنجیری بر پای ما سنگینی میکرد اما عزم ما و بلندای ارزش و اعتبار جایگاه بلندمرتبه معلم بود.
ما آموزش دادیم و آموزش دیدیم، پا به پای معلمی، دانشجویی را از یاد نبردیم و در مسیر مدرسه و دانشگاه کوشیدیم تا آنجا که میتوانیم در اصلاح رویههای ناصواب سیستم آموزشی موثر باشیم و با خود شاگردانمان پیمان بستیم تا برای رهیدن از استبداد جهل و نادانی از هیچ کوششی دریغ نورزیم. ما در این راه پر فراز و نشیب از رسالتهای بزرگ اما مغفول مانده از سوی نظام آموزش نیز غفلت نورزیدم و فراتر از کتابهای درسی و بخشنامههای اداری در جستوجوی خروج از بن بستهایی بودیم که نفسها را بریده و انگیزهها بیفروغ کرده است. در این سالیان برای ما تردیدی نبود که نظام آموزشی متمرکز، دستوری و بخشنامه محور ره به جایی نمیبرد، بدین روی وظیفه خود دانستیم تا زبان به انتقاد بگشاییم و به بیان ناکارآمدیها و نارساییها بپردازیم. ما معلمی را تنها حضور در کلاس و تدریس کتابهای درسی نمیدانستیم و خود را در برابر انحرافها و ناکارآمدیهای نظام آموزشی از رسالتهای حرفه ایاش، مسوول میدانستیم. این باور راهی متفاوت را پیش رویمان قرار داد؛ راهی که از زندان مدرسه به زندان اوین منتهی شد. ما که چاره کار را در «اعتراض» میدیدیم و مشیمان «انتقاد» بود، به گرداب تهدید گرفتار آمدیم و به اتهامی ناروا دربند شدیم و این البته سرانجام کوشش در ساختارهای غیرمدنی و غیردموکراتیک است.
«روز معلم» بهانهای شد تا در کنار تبریک به همکاران ارجمند خود در سراسر کشور، با یاد شادباشهای دانش آموزان در سالهای پیش شاد و امیدوار باشیم. برای دومین سال است که ما روز معلم را در زندان سپری میکنیم، در حالی که دغدغههایمان هم چنان پابرجاست و در کشاکش دوگانه «عشق و رنج معلمی» به امید روزهایی هستیم که آموزگاران با شور و شوق درس زندگی بدهند، مدرسههای ما در نظامی مشارکت محور، دارای جذابیت و بامحتوا صحنه پویایی و خلاقیت شوند تا در راستای ایفای نقش جامعه پذیری بتوانند سرمایههای انسانی را بارور سازند، با تربیت مدنی از کودکان و نوجوانان «شهروندی مسوول» بسازند و نسل فردا را امیدوار کنند.
در این روزها هنوز هم از پشت میلههای زندان به روزهای شیرینی میاندیشیم که آن روز در مدرسه ایران همه مشق آزادی نمایند و با استقرار دموکراسی، عدالت را به ارمغان آورند. ما نمیخواهیم به مراکز آموزش، مدرسهها و دانشگاههایی برگردیم که به سبب متفاوت اندیشیدن از تدریس و تحصیل بازبمانیم. خواست ما؛ روزگاری است که معلمان و آموزگاران که به دلیل فعالیتهای صنفی، اجتماعی و سیاسی بازداشت و محاکمه نگردند و حق داشتن تشکل، برگزاری تجمع، انتقاد و اعتراض آنها به رسمیت شناخته شود.
امیدوارانه به ادامه مسیری میاندیشیم که بهگاه انجام رسالت خود برای ساختن دانش آموزانی مسوول و منتقد، تحقیر نشویم و به یک سیستم آموزشی درست میاندیشیم که حاکمان، آموزگاران را بازیچه دست خود نخواهند. خواست ما قدم نهادن در کلاس درسی است که آزادگی و آزاداندیشی درس نخست آن باشد و کتابی را تدریس میکنیم که امید به آینده را در نسل فردا پدید آورد.
چگونه میتوانیم؛ درس «شجاعت» را به دانش آموزانمان بدهیم، وقتی میبینند که پاداش نقاید، زندان است، چگونه آنها را به «مسوولیت پذیری» تشویق کنیم، وقتی سرانجام مسوولیت پذیری در این کشور را با چشمان خود میبینند، مگر میتوانیم از «عدالت» سخن بگوییم، وقتی خود گرفتار حکمهای ظالمانه زندان هستیم.
ما نمیتوانیم، به دانش آموزان خود بگوییم، شهروند خوب باید «ساکت»، «منفعل»، «بله قربان گو»، «ریاکار» و «ترسو» باشد چرا که بر این باوریم؛ رفتار مستبدانه و غیردموکراتیک خود نتیجه ترویج کژیهایی از این دست است.
به امید ایرانی سبز و آزاد
عبدالله مومنی و محمد داوری
اردیبهشت ماه ۹۰
بند ۳۵۰ زندان اوین
قدم نهادن در مسیر آگاهی موهبتی است که به جبر زمانه در تقدیرمان جا گرفته است. در روزگار کودکی که گامهای نخستین در این مسیر نهاده میشود کسی به استقبالمان میآید که تصویر منحصر به فردش یکی از ماندگارترین و به یادماندنیترین خاطرات ماست.
«معلم» پس از پدر و مادر و حتی برتر از آنان، یکی از معماران بنای شخصیت انسان هاست. نقاشیهای عاشقانه او بر لوح ذهن هانمان، نقش میبندند و او تبدیل به اسطوره دوران کودکی و جوانی ما میشود. و این گونه بود که ما به تاسی از او پا در جای پایش نهادیم و هم چو او عاشقی را پیشه کردیم. گمان ما این بوده و هست که رسالت نظام آموزش، تربیت نسل جدید و سرمایه انسانی جامعه است. رویای ما ساختن نسلی هست که روحیه نقادی، پرسشگری، ایثار، مشارکت جویی، مهربانی، نودوستی، رواداری و حق مداری در جودش نهادینه شود. ما کوشیدیم به فرزندان این دیار «زندگی کردن» براساس آموزههای مدنیت و بنیانهای حقوق شهروندی را بیآموزیم، با وجود آنکه ساختار آموزش کشور چونان زنجیری بر پای ما سنگینی میکرد اما عزم ما و بلندای ارزش و اعتبار جایگاه بلندمرتبه معلم بود.
ما آموزش دادیم و آموزش دیدیم، پا به پای معلمی، دانشجویی را از یاد نبردیم و در مسیر مدرسه و دانشگاه کوشیدیم تا آنجا که میتوانیم در اصلاح رویههای ناصواب سیستم آموزشی موثر باشیم و با خود شاگردانمان پیمان بستیم تا برای رهیدن از استبداد جهل و نادانی از هیچ کوششی دریغ نورزیم. ما در این راه پر فراز و نشیب از رسالتهای بزرگ اما مغفول مانده از سوی نظام آموزش نیز غفلت نورزیدم و فراتر از کتابهای درسی و بخشنامههای اداری در جستوجوی خروج از بن بستهایی بودیم که نفسها را بریده و انگیزهها بیفروغ کرده است. در این سالیان برای ما تردیدی نبود که نظام آموزشی متمرکز، دستوری و بخشنامه محور ره به جایی نمیبرد، بدین روی وظیفه خود دانستیم تا زبان به انتقاد بگشاییم و به بیان ناکارآمدیها و نارساییها بپردازیم. ما معلمی را تنها حضور در کلاس و تدریس کتابهای درسی نمیدانستیم و خود را در برابر انحرافها و ناکارآمدیهای نظام آموزشی از رسالتهای حرفه ایاش، مسوول میدانستیم. این باور راهی متفاوت را پیش رویمان قرار داد؛ راهی که از زندان مدرسه به زندان اوین منتهی شد. ما که چاره کار را در «اعتراض» میدیدیم و مشیمان «انتقاد» بود، به گرداب تهدید گرفتار آمدیم و به اتهامی ناروا دربند شدیم و این البته سرانجام کوشش در ساختارهای غیرمدنی و غیردموکراتیک است.
«روز معلم» بهانهای شد تا در کنار تبریک به همکاران ارجمند خود در سراسر کشور، با یاد شادباشهای دانش آموزان در سالهای پیش شاد و امیدوار باشیم. برای دومین سال است که ما روز معلم را در زندان سپری میکنیم، در حالی که دغدغههایمان هم چنان پابرجاست و در کشاکش دوگانه «عشق و رنج معلمی» به امید روزهایی هستیم که آموزگاران با شور و شوق درس زندگی بدهند، مدرسههای ما در نظامی مشارکت محور، دارای جذابیت و بامحتوا صحنه پویایی و خلاقیت شوند تا در راستای ایفای نقش جامعه پذیری بتوانند سرمایههای انسانی را بارور سازند، با تربیت مدنی از کودکان و نوجوانان «شهروندی مسوول» بسازند و نسل فردا را امیدوار کنند.
در این روزها هنوز هم از پشت میلههای زندان به روزهای شیرینی میاندیشیم که آن روز در مدرسه ایران همه مشق آزادی نمایند و با استقرار دموکراسی، عدالت را به ارمغان آورند. ما نمیخواهیم به مراکز آموزش، مدرسهها و دانشگاههایی برگردیم که به سبب متفاوت اندیشیدن از تدریس و تحصیل بازبمانیم. خواست ما؛ روزگاری است که معلمان و آموزگاران که به دلیل فعالیتهای صنفی، اجتماعی و سیاسی بازداشت و محاکمه نگردند و حق داشتن تشکل، برگزاری تجمع، انتقاد و اعتراض آنها به رسمیت شناخته شود.
امیدوارانه به ادامه مسیری میاندیشیم که بهگاه انجام رسالت خود برای ساختن دانش آموزانی مسوول و منتقد، تحقیر نشویم و به یک سیستم آموزشی درست میاندیشیم که حاکمان، آموزگاران را بازیچه دست خود نخواهند. خواست ما قدم نهادن در کلاس درسی است که آزادگی و آزاداندیشی درس نخست آن باشد و کتابی را تدریس میکنیم که امید به آینده را در نسل فردا پدید آورد.
چگونه میتوانیم؛ درس «شجاعت» را به دانش آموزانمان بدهیم، وقتی میبینند که پاداش نقاید، زندان است، چگونه آنها را به «مسوولیت پذیری» تشویق کنیم، وقتی سرانجام مسوولیت پذیری در این کشور را با چشمان خود میبینند، مگر میتوانیم از «عدالت» سخن بگوییم، وقتی خود گرفتار حکمهای ظالمانه زندان هستیم.
ما نمیتوانیم، به دانش آموزان خود بگوییم، شهروند خوب باید «ساکت»، «منفعل»، «بله قربان گو»، «ریاکار» و «ترسو» باشد چرا که بر این باوریم؛ رفتار مستبدانه و غیردموکراتیک خود نتیجه ترویج کژیهایی از این دست است.
به امید ایرانی سبز و آزاد
عبدالله مومنی و محمد داوری
اردیبهشت ماه ۹۰
بند ۳۵۰ زندان اوین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر