۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

قدرت تهاجمی باند احمدی نژاد از کجا ناشی می شود؟

article picture



ماجرای برکناری حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و ماندن غیرقانونی او به دستور رهبر رژیم و جمع آوری امضاء توسط نمایندگان مجلس و نامه ی علنی خامنه ای به رئیس جمهور و وزیر اطلاعات، بار دیگر اختلافات حلقه ی اصلی قدرت را بشکل گسترده ای رسانه ای کرده است. تهدیدات و هل من مبارز طلبی های دو طرف را می توان در سایت های رنگارنگ گرایشات گوناگون حاکمیت دید. در یک طرف طرفداران باند احمدی نژاد ـ مشائی صف آرائی کرده اند، در دیگر سو، بیت رهبری، مجلسیان و قوه قضائیه و روحانیت نگران و آنسوتر نیز ارگان های وابسته به سپاه. تهدیدات و انتقادات و تکفیرها علیه باند احمدی نژاد نیز روز به روز گسترده تر می شود. همین امر باعث شده که سایت های طرفدار این باند، دست به افشاگری های گسترده زده و به افشای مخالفان خود بپردازند . فضای سیاسی کشور، به گونه ای است که حالا دیگر تنها فرمانده سپاه قزوین از سال خونین سخن نمی گوید، بلکه سایت های طرفدار باند احمدی نژاد نیز با تهدید به افشاگری چپاول ها و دزدی های حکومتی ها، از روزهای خونین در سراسر کشور سخن به میان می آورند.

در گرما گرم هیاهوی تبلیغاتی و جنگ گسترده رسانه ای، باند احمدی نژاد بی مهابا به پیش می تازد و حتی از درگیری با رهبر رژیم نیز هراسی به خود راه نمی دهد؛ وزیران نامطلوب از نظر باند را یک به یک کنار می گذارد، رسانه ها را در چنگال خود می گیرد، به مصوبات مجلس بی اعتنائی آشکار می کند و به حسابرسی های مالی، وقعی نمی گذارد. علیرغم تمامی این سرکشی ها، سایت های مخالف دولت، تلاش می کنند به جای حمله مستقیم به او، اطرافیانش را نشانه بگیرند به این امید که با ایجاد شکاف درونی باند او، زمینه برای مهارشان فراهم گردد. با این حساب، قدرت تهاجمی باند احمدی نژاد از کجا ناشی می شود؟

واقعیت این است که باند احمدی نژاد به عنوان کادرهای درجه سوم در جمهوری اسلامی، توسط خامنه ای رهبر رژیم بالا کشیده شدند تا با قدرت ضربت آنها، مخالفان رهبر از سر راه برداشته شوند. همین کادرهای درجه سوم و در ابتدا گوش به فرمان؛ اصلاح طلبان را از دایره قدرت به بیرون پرتاب کردند. حتی وقتی که در انتخابات سال ۱۳۸۸ خطر بازگشت اصلاح طلبان با هجوم مردم به پای صندوق های رأی جدی شد، رهبر جمهوری اسلامی با تمام قوا برای دفاع از احمدی نژاد و تقلب آشکار انتخاباتی وارد میدان شد. همین باند نظر کرده ی رهبر با شیوه های تبلیغاتی و حملات سازمان یافته ، پرو بال سیاسی و اقتصادی خاندان هاشمی را قیچی کردند. آن ها حتی روحانیت مرتجع و مزاحم رهبر را نیز به عقب نشینی واداشتند. روشن است که این جهت گیری حذف دیگران که مد نظر خامنه ای بود، جز از این طریق این باند سازمان یافته و فراقانون با مشکلاتی جدی روبرو می شد. اما زمانی که باند احمدی نژاد قوه مجریه را به دست گرفت، بر خلاف شیوه های اصلاح طلبان، به شیوه ای تعرضی از تمامی ظرفیت های قانونی و فراقانونی فاشیستی برای گسترش شاخ و برگ خود استفاده کرد. مهره چینی های دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، به قدری گسترده بود که گاه نارضائی محافظه کاران حکومتی که در ابتدا حامی او بودند را نیز به دنبال داشت. اگر در ابتدا کابینه احمدی نژاد به گونه ای بیان وزن بخش های گوناگون محافظه کاران در دولت بود، به تدریج و بویژه در دوره دوم ریاست جمهوری، احمدی نژاد تلاش کرد وزرای تحمیل شده را یکی پس از دیگری از کار برکنار کند. کنار گذاشتن پور محمدی وزیر کشور، محسنی اژه ای وزیر اطلاعات ، منوچهر متکی وزیر خارجه و در آخرین مورد تلاش برای برکناری حیدر مصلحی در راستای یک پارچه کردن دولت و گماردن نیروهای وفادار به دارو دسته “خودی” های این باند است. او تلاش ویژه ای به کار گرفته است تا وزارت خانه ها تمامأ در اختیار خودشان باشد. از این رو وقتی منوچهر متکی نخواست طبق خواست های رئیس جمهور عمل کند، سازماندهی ارگان های موازی برای سیاست خارجی در دستور قرار گرفت و بالاخره خود متکی نیز به شکل تحقیرآمیزی برکنار شد و حتی رهبر نتوانست کاری برای او انجام دهد.

این مهره چنینی ها تنها در سطح وزارت خانه ها باقی نماند بلکه تمامی استان ها و شهرستان ها را نیز شامل شده است. سفر های استانی احمدی نژاد از همان ابتدا یک سازماندهی روشن فاشیستی برای برقراری رابطه ی مستقیم و بی واسطه رئیس جمهوری با مردم و دور زدن تمامی ارگان های قانونی بود و از این طریق پایه های باند خود را گسترش می داد و فرصت گرانبهائی برای او فراهم آورد تا دستگاه عریض و طویل قوه ی مجریه و نهادهای سرکوب وابسته به آن را بر پایه ی برنامه های باند خود تجدید سازمان دهد، حتی طرح خودمختاری سپاه های استانی، راهی برای دور زدن قدرت یک پارچه سپاه برای این باند فراهم آورد. امری که این جا و آنجا با مخالفت های جدی ائمه ی جمعه روبرو شده است. در بسیاری از استان ها، اختلاف میان استانداران با ائمه جمعه یا نمایندگان استان ها در مجلس و یا سپاه های استانی به شکل آشکاری درآمده است. برای نمونه این گونه اختلافات را می توان به شکل برجسته ای در استان های فارس، خراسان رضوی، قزوین، و سیستان و بلوچستان به خوبی مشاهده کرد.

مهره چینی و تجدید سازمان ساختار دولت بر پایه اهداف دارو دسته احمدی نژاد، تنها اهرم پیشروی نبوده است. احمدی نژاد با حذف نهاد های کنترل اقتصادی، با انحلال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، راه را برای حیف و میل اموال عمومی و فرار از حسابرسی هموار کرد. وقتی سخن از ۱۲ میلیادر دلار پول گم شده می رود، و یا وقتی بانک مرکزی گزارش می دهد که از ۱۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی که از خارج به داخل کشور آورده شده تنها ۶۴ میلیارد باقی مانده است، روشن می شود که چه مبالغ هنگفتی از دایره کنترل عمومی یا کنترل مجلس خارج شده است. روشن است که چنین پول های هنگفتی صرف سازماندهی شبکه های باند قدرت می شود. در بسیاری از مناطق بودجه های کلانی در اختیارافراد و جریانات گوناگون و تاثیرگذار قرار می گیرد تا وابستگی آن ها به دارو دسته احمدی نژاد ـ مشائی تضمین شود. حتی خودمانی کردن شرکت ها و موسسات دولتی نیز به گونه ای سازماندهی شده است که جریانات نزدیک به باند قدرت بیشترین امکانات را در اختیار بگیرند. از همین روست که بخشی از سپاه پاسداران که با حمایت دولت بر بزرگترین موسسات تولیدی یا خدماتی چنگ انداخته است، نمی تواند مدیون خدمات احمدی نژاد نباشد. از این روست که نمی توان سپاه پاسداران را به عنوان نیروی یک پارچه در برابر قدرت باند احمدی نژاد به حساب آورد.

اگر مهره چینی و ایجاد وابستگی های اقتصادی همسو را دو محور سیاست باند احمدی نژاد بدانیم، چنگ اندازی بر رسانه ها نیز محور سوم پیشروی شتابان به حساب می آید. دولت احمدی نژاد نه تنها تمامی رسانه های دولت را در اختیار افراد و شبکه های خود قرار داده است، بلکه با صرف هزینه های گزاف به سازماندهی سایت های گوناگون نیز پرداخته است. جنگ رسانه ای هفته های اخیر نشان می دهد که این جریان تا چه میزان توانسته است رسانه های گوناگون را در اختیار بگیرد و از آن طریق دیدگاه های خود را تبلیغ کند. اگر زمانی قوه قضائیه یکی پس از دیگری روزنامه ها و رسانه های اصلاح طلبان را قلع و قمع می کرد، حالا حتی قوه قضائیه توان مقابله با سایت ها و روزنامه های وابسته به دولت را ندارد و این امر بر قدرت تهاجمی باند احمدی نژاد و قوه مجریه ی و نهادهای مطیع او افزوده است.

تلاش برای تجدید سازماندهی ساختار قدرت از طریق بکارگیری تمامی ظرفیت های قوه مجریه و نهادهای سرکوب ، تنها یکی از عرصه های پیشروی باند احمدی نژاد ـ مشائی است. این باند در عرصه های نظری نیز تعرضات گسترده ای را سازمان داده است تا پایگان قدرت خود را گسترش دهند. اولین محور تعرض در عرصه نظری، طرح مکتب ایرانی اسلام است که با تکیه بر ناسیونالیسم می خواهد از ورشگستکی ایدئوژی حاکم فاصله بگیرد. شکایت فرماندهان نیروی انتظامی و یا سایت های وابسته به مرتجعین از کم کاری دولت در مبارزه با بدحجابی و بی حجابی بیان همین فاصله گیری است. این امر با اعتراضات گسترده ائمه جمعه نیز روبرو شده است. مکتب ایرانی و توجه به پاره ای از سنت های ملی ایرانیان، با هدف جلب بخش هائی از نیروهای مدرن و امروزی جامعه صورت می گیرد. باند احمدی نژاد حتی در این زمینه روی باز کردن جا پائی در میان ایرانیان خارج از کشور نیز سرمایه گذاری گسترده ای کرده است. جدا از این، باند احمدی نژاد در تلاش است تا در سیاست خارجی نیز به گونه ای عمل کند تا تنش میان جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی یا قدرت های منطقه ای تا حدودی کاهش یابد و حتی اینجا و آنجا تلاش می شود تا محافظه کاران سنتی مجلس نشین، نیروی مانع برای از سر گیری روابط با دیگر کشورها معرفی شوند. امری که با اعتراض سایت های وابسته به سپاه پاسداران روبرو شده است.

مجموعه سیاست های باند احمدی نژاد چه در عرصه ی تجدید ساختار دولت، چه در قبضه ی رسانه های گوناگون و چه در عرصه ی حذف مخالفین، به گونه ای است که زمینه را برای بالا بردن سهم باند خود در مجلس آینده هموار سازد و جا پای این باند را در فردای نبود رهبر رژیم بیش از پیش مستحکم کرده باشد. روشن است که مجلس جمهوری اسلامی اساسأ محلی برای تقسیم سهم هر یک از جناح هاست و تلاش برای بالابردن سهم هر جریان از هم اکنون آغاز شده است. این جریان سازمان یافته سیاسی در قدرت، به این نتیجه رسیده است که برای ادامه ثبات جمهوری اسلامی و برای مهار جنبش مردمی که روز به روز قدرتمند وارد صحنه می شود، راهکارهای تاکنونی کافی نیست. آن ها بر این نظرند که تجدید سازمان شتابان بسوی حاکمیت گرایش فاشیستی باید در دستور قرار گیرد تا بتوان در مقابل تعرض مردم صف آرائی کرد. به دیگر سخن، جنگ شدید میان بالائی ها، در اساس، جنگی میان الگوهای گوناگون حکومتی برای مقابله با بحران همه جانبه ی سیاسی و اقتصادی است که سراسر کشور را فراگرفته است و مردم نیز برای گرفتن حق حاکمیت خویش، راهپیمائی طولانی خود را آغاز کرده اند. در شرایطی که جنبش مردمی برای رسیدن به خواست های خود، برای گرفتن حق تعیین سرنوشت خود دست به کار شده است، گسترش بحران در میان بالائی ها، می تواند زمینه ای برای پیشروی بیشتر باشد. ایجاد زمینه های پیوند میان خواست های صنفی ـ اقتصادی با خواست های عمومی سیاسی که در نافرمانی مدنی عدم پرداخت قبض های گاز و آب و برق دیده شد، و یا گسترش اعتصابات کارگری، بر نگرانی حاکمان بشدت افزوده است. در این جا تکیه بر تاکتیک هائی که امر وحدت میان توده های کار و زحمت و پیوند هر چه گسترده تر میان مبارزات مطالباتی با مبارزات سیاسی را مستحکم سازد و توده ی هر چه وسیع تری را به میدان آورد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اکنون که بالائی ها به جان هم افتاده اند، فرصت گرانبهائی فراهم آمده است تا توده های مردم نیز با استفاده از تاکتیک های گوناگون و فراگیر، عرصه را برای ادامه حاکمیت جمهوری اسلامی تنگ تر کرده و شرایط حکومت کردن را از آن ها بگیرند. نگاهی به اختلافات بالائی نشان می دهد که آن ها دیگر نمی توانند به شکل گذشته حکومت کنند و این عامل اصلی رشد شتابان درگیری های درونی آن هاست. حالا فرصتی است که مردم برای ایجاد شرایطی که زمینه ی حاکمیت خودشان را فراهم آورند، بیش از پیش و بشکل گسترده تری وارد میدان شوند و نشان دهند که دیگر اجازه نخواهند داد به شیوه ی گذشته بر آن ها حکومت شود.

نوشته:ارژنگ بامشاد
اول اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ـ ۲۱ آوریل ۲۰۱۱
وبلاگ ، ارژنگ بامشاد
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر