۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

تقی رحمانی: دانشگاه اگر خانه آزادی است، پرورشگاه دموکراسی و جامعه مدنی هم باید باشد





اما همان گونه که در آغاز گفتم یکی داستان است پر از آه و اشک. این داستان آزادی در ایران و قصه پرماجرای جنبش دانشجویی و دانشگاه است. منتها من انگشت توجه و نه اتهام را به روشنفکران گفتمان و فعالان سیاسی می‌گیرم که خود بیشتر در زمره آنان هستم که نیاموختند و نیاموختیم تا بیاموزانند و بیاموزانیم که، دانشگاه اول راه است و زندگی مدنی،‌ صنفی و سیاسی در بیرون دانشگاه ادامه می‌یابد. آن هزاران هزار دانشجویی که مخاطب ما روشنفکران و فعالان سیاسی در دوران اصلاحات بودند و امروز متخصص شده‌اند،‌ کجا هستند؟ آیا بدنه نظام‌مهندسی،‌ نظام‌پزشکی و دیگر نهاد‌های صنفی مربوط به خود را فعال کرده‌اند؟ یا آمادگی ذهنی آن را دارند که در فضای مناسب میخ استحکام نهاد‌های مدنی و صنفی خود را محکم کنند و به عبارتی بدانند که از حاکمان چه می‌خواهند؟
این بخشی از سخنان «تقی رحمانی»، نویسنده، روزنامه نگار و از فعالان ملی مذهبی در مصاحبه با سایت دانشجونیوز، در ادامه گفتگوهای های انجام شده با فعالین وتحلیلگران دانشجویی و سیاسی پیرامون وضعیت جنبش دانشجویی و راهکارهای پیش روی می باشد. با توجه به اهمیت هجدهم تیرماه در تاریخ جنبش دانشجویی پرسش خود را با سوالی پیرامون تاثیر این رویداد بر جنبش دانشجویی ایران آغاز کردیم.



•    با توجه به نفش کلیدی جنبش دانشجویی در تحولات سیاسی کشور و تاثیر غیر قابل انکار رویداد ١٨ تیر بر مسیر این جنبش در سال های اخیر، دیدگاه شما در مورد وقایع ١٨ تیر و تاثیر آن بر جنبش دانشجویی ایران چیست.
١٨ تیر یکی از داستان‌های پر اشک و آه، اگر چه آمیخته تراژدی و حماسه است. تراژدی برای دموکراسی و جامعه مدنی و دانشگاه، و حماسه در خلق مقاومت که در تاریخ ما بی‌سابقه نیست و اشکی است برای سالیان سال زندان فعالان دانشجویی و آهی است برای شهادت عزت ابراهیم‌نژاد که در اهواز در خرداد سال 1376 در مراسم بزرگداشت شریعتی آن شعر معروف خود را خواند و قصه اش مَثَل شد.
اما واقعه ١٨ تیر تراژدی بود. چرا که اتفاقی تکراری را رقم زد. اختلاف میان بدنه اصلاح‌طلبی و رأس آن.
آنان که فاجعه کوی را آفریدند بدنه دانشجویی اطلاح‌طلبی یعنی تنها قسمت سازمان داده شده آن را هدف قرار دادند و باید گفت به مقصود نامطلوب خود رسیدند.
واکنش دیرهنگام اصلاح‌طلبان، عدم اقدام مناسب رئیس‌جمهور برای کنترل اوضاع و رادیکال شدن بخشی از جریان دانشجویی که دفتر تحکیم وحدت را دور زدند، همچنین وضعیت شورای منتخب متحصنین که دیر تشکیل شد و توان اداره ماجرا را نداشت. از 18 تا 23 تیر ماه 1378ه.ش. آنچه رخ داد بسیار قابل تأسف بود.
در روز 19 یا 20 تیرماه با مهندس سحابی وارد کوی شدیم. به دعوت شورای مرکزی تحکیم وحدت با دانشجویان حرف زدیم، جمع زیادی نبودند اما هیجان‌زده و داغ و گرم با احساس، و البته فاقد درک ماجرایی که درگیر آن بودند.
توصیه مهندس و ما این بود که خواسته خود را بخواهید اما وارد خیابان نشوید. بر خواسته‌های معقول اصرار کنید، مجلس و رئیس‌جمهوری و مقامات مسئول را بخواهید و بر استقلال دانشگاه و اختیارات اساتید اصرار کنید. مهندس سحابی گفت اگر زیاده بخواهید، وارد خیابان شوید، سرکوب می‌شوید، آن جمع نه چندان زیاد از میزان قدرت خود و همراهی مردم و میزان توان رقیب دارای برآورد مناسب نبودند. و برآورد مهندس و ما درست بود و شد همان که نباید می‌شد. در 23 تیر مسئله 18 تیر عوض شد شاید عمق این رخداد اعلام شرکت دفتر تحکیم و سخنگوی آن و رئیس‌جمهور در تظاهرات 23 تیرماه بود که نسبت شاکی و متهم در آن گم شد.
اختلاف تجربه به آن میزان بود که مهندس سحابی عواقب آن را می‌دید. اما جوانان و حتی اصلاح‌طلبان حکومتی، آن را تجربه می‌کردند.سحابی حوادث بهمن 1340 ه.ش. را دیده بود که در آن سال میان بدنه دانشجویی جبهه ملی با سران آن فاصله انداختند. اولی را تحریک و سرکوب و سرخورده کردند و دومی را برای اولی بی‌اعتبار. در 18 تیر دوباره آن را تکرار کردند، باز آنی که نمی‌باید کردند. در 18 تیر‌ماه نشان داده شد که راهبرد فشار از پایین و چانه زنی در بالا تا چه میزان بی‌سازمان و غیر ممکن است. 18 تیرماه فاصله بدنه اصلاح‌طلبی و پتانسیل و انرژی جنبش، یعنی دانشجویان را که در خرداد 1376 ه.ش. با هم هماهنگ بودند، دچار اختلاف کرد. این اختلاف بر مطالبات دانشجویان افزود اما اصلاح‌طلبان را محافظه کارتر کرد و در میان آنان نیز اختلاف انداخت.
18 تیر داستان اشک و آهی شد که تکرار حوادث بهمن 1340 ه.ش. بود. اما مگر روشنفکری و رجال سیاسی در ایران، اهل نقد گذشته با دید همدلانه هستند؟ بسیاری از اصلاح‌طلبان حکومتی، جبهه ملی را درست نمی‌شناختند و سال‌های 1338 تا 1341 ه.ش. را فقط در 15 خرداد می‌دیدند. بی‌گمان ایراد کمتری در دانشجویان بود. مشکل در روشنفکران عمومی و فعالان سیاسی بود با دو عنصر عدم برآورد توان خود و نسبت آن با مطالبات. روشنفکران گفتمان‌ساز راهبرد نمی‌دانستند. فعالان سیاسی، یا نگاه انتخاباتی به واقعه داشتند،‌ یا نگاه بسیج توده‌ای. که برآورد اول پرهزینه و خواسته دوم ساده‌انگارانه بود. در 18 تیرماه، دولت اصلاحات،‌ متسامح اما ترسان از هر سو بود.نه توان مدیریت جریان را داشت، نه می‌خواست که خواسته دانشجویان را سمت‌وسو دهد و نه اقتدار آن را داشت که جلوی سرکوب را بگیرد.
در بازجویی‌های 1379 تا 1380 ه.ش. در مورد 18 تیرماه مهندس سحابی و ما عذاب فراوان کشیدیم. البته دانشجویان و برخی از اصلاح‌طلبان هم عذاب فراوان دیدند. دولت‌مردان اصلاحات،‌ در تردید و تذبذب رنج فراوان دیدند و ما به خاطر توصیه راهبردی درست اما فاقد ‌ضمانت اجرایی‌مان سختی فراوان دیدیم. جنبش دانشجویی وارد مداری از روابط با حکومت شد که آغاز تبدیل نگاه دولت‌محور به جامعه‌محور بود اما این مسیر را بسیار پرهزینه و سخت طی کردیم. تلاش طیف ملی‌مذهبی‌ها برای ایجاد رابطه معقول جنبش دانشجویی با حکومت موفق از آب درنیامد چرا که در حد توصیه و مقاله و سخنرانی ماند. انگار پرومته‌وار همه ما محکوم به تحمل عذاب سختی بودیم که بر ما وارد می‌شد و مستحق آن نبودیم. مگر ما چه می‌خواستیم جز فضای باز برای آزادی بیان؟ اما دولت نفتی، ‌روشنفکران متوهم اما صادق، دانشجویان بی‌تجربه پرانرژی،‌ اصلاح‌طلبان فاقد حافظه تاریخی اما دوست‌دار قدرت در ماجرایی سخت وارد شده بودند که توان مدیریت آن را نداشتند.
اما 18 تیر در سرنوشت تراژیک خود، به عنوان نشانه‌ای برای آینده می‌تواند هم حماسه و هم تجربه شود. البته اگر فقط حماسه شود کافی نیست بلکه باید تجربه شود تا تکرار نگردد. در قدم اول باید در حافظه جنبش دانشجویی بهمن 1340ه.ش. و 18 تیرماه 1378 ه.ش. با نقد و بررسی زنده بماند. توصیه‌ام به عنوان دانشجوی ناتمام دیروز و فعال اندیشه‌ورز دردکشیده امروز اینست که باید تجربه‌های گذشته خود را بیشتر یا حداقل در اندازه‌های تئوری‌های انتزاعی مورد کند و کاو قرار دهیم. با ارج نهادن به ایثارطلبی‌های حوادث گذشته نقاط ضعف آن را بکاویم. فراموش نکنیم که عرصه سیاست و قدرت عرصه بی‌رحمی است که بی‌تجربگی را سخت کیفر می‌دهد.
•    تاثیر واقعه ١٨ تیر بر فضای سیاسی کشور در سال های پس از تیر ٧٨ را چگونه ارزیابی می کنید.
تأثیر واقعه 18 تیر را بعد از بن‌بست مجلس ششم در پیشبرد اصلاحات بهتر می‌توان ارزیابی کرد. حتی پیروزی انتخابات مجلس ششم به گسست بدنه دانشجویی اصلاح‌طلبی از سر آن، و سرگردانی جبهه اصلاح‌طلبان سرپوش نگذاشت. شاید بتوان گفت حتی پیروزی انتخابات کار را بدتر کرد چون در نسبت میان توان و مطالبات اصلاح‌طلبی فاصله بیشتر شد.
اگر دانشجویان به طرف جامعه‌محوری آمدند، اما جامعه‌محوری برای جا افتادن نیاز به زمان داشت. خلق جامعه محوری با هزینه سنگین عبور از دولت محوری رخ داد اما هنوز کاملا جامعه‌محوری مسئله ما نشده است. اگر چه جرقه‌های آن زده شده است.
تأثیر واقعه 18 تیر برای دانشجویان پرهزینه بود و امر سیاسی را پرهزینه جلوه داد و اقبال توده دانشجو بر این هزینه‌ها نمی‌توانست باشد. در حالیکه در خرداد 1376 احساس پیروزی، سیاست‌ورزی را در بدنه دانشگاه مقبول کرده بود.
•    در سال های اخیر مجددا شامل برخوردهایی مشابه واقعه ١٨ تیر با دانشجویان بوده ایم. با توجه به حضور و ارتباط مداوم شما با جنبش دانشجویی در سال های پیش و پس از انقلاب، چگونه می توان از تجربیات پیشین برای جلوگیری از تکرار چنین رویدادهایی و اعمال فشار و هزینه بر دانشجویان کاست.
رخداد وقایع تراژیک درشکل غالب و حماسه‌ای، برای عده‌ای قاعده قابل تکرار در جنبش‌های ایرانی است که دانشجویان از آن بی‌نصیب نیستند. اگر دانشگاه زنده رود روان است بیشتر نکته‌گیری من برای پیشگیری وقایع تلخ و خلق کامیابی متوجه روشنفکران گفتمان‌ساز و استراتژیست‌ها و فعالان سیاسی و مدنی است که باید با خودشان و تجربه گذشته‌شان، نسبتی میان آرمان‌ها و ممکن‌ها و خلق راهبرد و تاکتیک پیدا کنند.
در این باره پیشتر در سال‌های 1387 و 1389مقالاتی نوشتم که بازتاب‌هایی در سایت روز و چند سایت دیگر از جمله سایت شما داشت. اما به طور کلی می‌توان گفت که دانشجو را باید برای زندگی بعد از دانشگاه آماده کرد و از میدان نظر و فعالیت سیاسی،‌به میدان نظر و فعالیت مدنی – سیاسی کشاند. راهبرد اول زیستن شهروندی و بعد حقوق صنفی که سیاست‌ورزی معقول را توصیه کند، چشم‌اندازی است که می‌تواند مسیر فعالیت دانشجویی را بهتر و مفید‌تر کند.
•    شما در مقاله های پیشین خود بر نقش موثر جنبش دانشجویی در سیر تحولات داخلی کشور تاکید کرده اید. قوت و ضعف این نقش را پس از انتخابات خرداد ٨٨ چگونه ارزیابی می کنید؟ ساز و کار پیشنهادی شما برای حفظ این تاثیر به شکل مثبت چیست.
بعد از انتخابات 1388 شاید جنبش دانشجویی بسیار بهتر از گذشته عمل کرده است و دچار چپ‌روی نشده است. اما قوای آن به شدت تحلیل رفته و دفتر تحکیم در مسیری پرفراز و نشیب، از سال 1380 به این سو دچار انواع تندبادهای سفت و سخت شده بود که توان پاسخگویی مخاطبان خود را نداشت. این مشکل همه نهادهای سیاسی و مدنی در آغاز وقایع خرداد 88 در ایران بود. احزاب و نهادهای دیگر وضع بهتری از دانشجویان نداشتند.
مشکل جنبش دانشجویی از سال 1388 شروع نشده و شاید در آن مقطع دانشگاه معقول‌تر عمل کرد. بر خلاف عادت اینبار فشارها سنگین است. سنگینی که ناشی از تحلیل ساخت قدرت از شرایط است نه معلول نحوه برخورد دانشجویان. اما اینکه چگونه می‌توان مفید بود،‌شناخت توان جامعه، نسبت آن با مطالبات دانشگاه به عنوان پیشتاز و باور به جامعه‌محوری می‌تواند مدخل کنش های درست در اینده باشد. فضای فعلی دائمی نیست. این نیز بگذرد، اما باید آماده استمرار و مداومت و در عین حال معقول بودن برای آینده شد.
•    یکی از انتقادات و راهکارهای پیشنهادی شما برای جنبش دانشجویی، تعامل حوزه عمومی زندگی دانشجویی با زیست سیاسی دانشجویان  می باشد. در دو سال اخیر به نظر می رسد ساخت سیاسی حرفه ای فعالیت دانشجویی در غیاب تشکیلات منسجم دانشجویی تضعیف و درگیری زیست مدنی دانشجویان با امر سیاسی تقویت شده است. با توجه به رویدادهای پس از انتخابات فکر میکنید این تعامل به چه سمتی پیش رفته، تشدید یا تضعیف شده است.
اگر چه جنبش دانشجویی در سال‌های اخیر معقول‌تر و البته پراکنده‌تر از نهادها و جریانات دیگر عمل کرده اما به دلیل نقش مؤثر دانشگاه در روند آزادیخواهی باید توجه داشت اگر چه "برادر بی‌قراره"‌ و " برادر کاکلش آتش‌فشونه" حدیث دانشجو است که پر سوز و گداز است،‌اما اگر جنبش به اهداف معین و راهبردی و کاربردی مجهز شود،‌ خود را پیشتاز نه رهبر تلقی کند، پیوند با جریان‌های مدنی و بعد سیاسی را هدف اصلی خود قرار دهد بر این مدار بگوید و بنویسد و اقدام کند، بر استقلال نسبی دانشگاه به عنوان نهاد مدنی ـ علمی به شکل تدریجی اصرار ورزد، ‌زیستن شهروندی، صنفی و سیاسی را از جامعه‌مدنی دانشگاه شروع کند یعنی فضای عمومی دانشگاه که خود با مدیریت دانشگاه متفاوت است و نحوه تعامل یا تقابل را، منافع عمومی دانشجویان تعیین می‌کند، باور کنید اگر آن برادر و خواهر پرسوز و گداز دانشجو به لحاظ ذهن باور کند که فردا ایشان هستند که جامعه مدنی را می‌سازند، ‌اما نهاد‌های صنفی – مدنی قوی ندارند و باید به خیل هزاران هزار متخصص امروز و دانشجوی دیروز اضافه ‌شوند و سیکل معیوب جامعه مدنی گسترده اما بدون نهاد مدنی را ادامه دهند.
شاید این آمادگی ذهن بتواند دانشجویان امروز و متخصصین فردا را با سه شخصیت و هویت شهروندی، صنفی و سیاسی بار بیاورد که مشکل بزرگی برای دموکراسی در ایران را حل خواهد کرد. چرا که دموکراسی بدون نهاد حامی سرگردان خواهد ماند.
در شرایطی که نمی‌توان کار عملی بزرگی انجام داد، گفت‌وگو جا انداختن اهداف درست و کارهای کوچک زمینه‌ساز کارهای بزرگ خواهد بود.
خواب‌آلودگی و بیداری ناگهانی در جامعه ما سیکل معیوب انفجار و فاجعه را باعث می‌شود که از دوم خرداد 1376 تا 18 تیر ماه 1378 شاهد آن بودیم. تاریخ ما بارها شاهد شروع انفجاری و پایان انتحاری بوده است.
•    از نقطه نظر جنبش دانشجویی، "جامعه محوری" مطلوب شما چه ویژگی هایی دارد و چگونه می تواند در برنامه راهبردی جنبش دانشجویی قرار گیرد. به عبارت دیگر، در شرایط کنونی که ضرورت تدوین استراتژی نوین برای جنبش دانشجویی احساس می شود، پیشنهاد شما برای ارائه چارچوب یک استراتژی معین و برنامه عملی چیست.
اگر قرار باشد که از خیل هزاران هزار فعال دوره دانشگاه چند شخصیت سیاسی خلق شود و مابقی دنبال زندگی خود بروند که تا کنون چنین بوده است، ‌باید گفت که ما مردمانی کم ثمر بوده‌ایم. دانشگاه اگر خانه آزادی است، پرورشگاه دموکراسی و جامعه مدنی هم باید باشد.
دانشجو که اقشار متوسط آینده می‌سازد و قوام می‌دهد باید بداند که زندگی واقعی او در شخصیت تخصصی و شخصیت ‌مدنی وی متبلور می‌شود و در میان هزاران هزار انسان مدنی و صنفی چندین تن سیاستمدار یا فعال سیاسی نیز می‌شوند. این هزاران هزار باید بدانند که سیاسی بودند امر ضروریست اما از چه طریق؟ از طریق نهاد شهروندی و نهاد صنفی باید به سیاست توجه داشت. این نوع سیاسی بودن است که سیاست را به زندگی خصوصی و عمومی نزدیک می‌کند. چرا که جامعه می‌فهمد که قلمرو سیاست و عمل سیاستمداران است که آب و نان و زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. پس باید در حد ضرورت در آن دخالت کرد. از طریق نهاد مدنی و صنفی و احزاب درباره زندگی، سرنوشت خود با سیاست ارتباط فعال برقرار کرد.
باور کنید که روشنفکران گفتمان‌ساز و فعالان سیاسی و احزاب با دانشجویان این‌گونه سخن نگفته‌اند. درست که اندیشه و فلسفه سیاسی لازم است،‌ اما این همه سیاست نیست. صحیح است که کنش انتخاباتی یا عمل سیاسی ضروریست،‌ اما این همه عمل سیاسی نیست. مهمترین فکر و عمل سیاسی برای هزاران هزار فعال دانشجویی این است که اول بدانند مؤثرترین نهاد و عمل سیاسی چیست. چگونه می‌توانند با هزینه مناسب زیستن مدنی،‌صنفی خود را به سیاست ربط دهند. چرا که اگر به آن بی‌تفاوت باشند،‌ سیاست‌مداران زندگی آنان را رقم خواهند زد. زیرا که قاعده مدیریت جامعه معطل هیچ‌کس نمی‌ماند. خلاصه اگر درمدیریت جامعه نقش نداشته باشیم، باز هم مدیریت خواهیم شد.
کوتاه سخن اینکه دانشگاه برای دانشجو آغاز کار است. تخصص یافتن، ‌در کنار هویت مدنی و صنفی گرفتن و سیاست را درست فهمیدن را باید در دانشگاه آموخت.
•    با تشکر از وقتی که در اختیار وبسایت دانشجونیوز قرار دادید. در پایان، چنانچه سخنی با مخاطبان ما و دانشجویان دارید بفرمایید.
اما همان گونه که در آغاز گفتم یکی داستان است پر از آه و اشک. این داستان آزادی در ایران و قصه پرماجرای جنبش دانشجویی و دانشگاه است. منتها من انگشت توجه و نه اتهام را به روشنفکران گفتمان و فعالان سیاسی می‌گیرم که خود بیشتر در زمره آنان هستم که نیاموختند و نیاموختیم تا بیاموزانند و بیاموزانیم که، دانشگاه اول راه است و زندگی مدنی،‌صنفی و سیاسی در بیرون دانشگاه ادامه می‌یابد. آن هزاران هزار دانشجویی که مخاطب ما روشنفکران و فعالان سیاسی در دوران اصلاحات بودند و امروز متخصص شده‌اند،‌ کجا هستند؟ آیا بدنه نظام‌مهندسی،‌ نظام‌پزشکی و دیگر نهاد‌های صنفی مربوط به خود را فعال کرده‌اند؟ یا آمادگی ذهنی آن را دارند که در فضای مناسب میخ استحکام نهاد‌های مدنی و صنفی خود را محکم کنند و به عبارتی بدانند که از حاکمان چه می‌خواهند؟
باور کنید که سال‌هاست این فکر من بوده این سخنم چه در بیرون، چه زندان و چه انفرادی.
چیزی که آرام نمی‌کند مرا، این است که قناعت کنم به چندین فعال سیاسی مدنی که 500 نفر بیشتر نیستند که از میان هزاران هزار دانشجو فعالیت خود را ادامه می‌دهند. با ما همدل هستند اما توان همراهی ندارند. اما این تعداد که از بستر دانشگاه بیرون آمدند، به ناچار باید یا در زندان یا در خارج یا در سکوت زندگی کنند. در حالیکه آن هزاران هزار اگر با هزینه اندک فعال مدنی و صنفی می‌ماندند، ان چند ده نفر نیز عاقبت به خیر می‌شدند. در سخنرانی 16 آذرماه 1385 و هفت روز پس از تولد دوقلوهایم، در دانشگاه تهران گفتم که جنبش دانشجویی آسمان پرستاره دارد، اما زمین آن روشن نیست. باید زمین را روشن کرد. ستارگان در یک لحظه خانه را روشن می‌کنند و می‌روند اما استمرار روشنی با حضور کم هزینه شده، مدنی و صنفی آن هزاران هزار است که اقشار متوسط را می‌سازند. باید پرسید

کجایند یاران، آن پر شور و حالان
کجایند شهسواران
زمانی که پدر، خواهر و برادر من بر خاک افتادند.
آیا همدلی کافی است؟ ما به همراه نیاز داریم. همراهی آن هزاران هزار. نه همراهی چند صد یا چند هزار نفر.
نه فقط هنگام انتخابات بلکه قبل و بعد از آن. فراموش نکنید روشنفکران عاشق و فعالان سیاسی متعهد و شایسته همانند سحابی و صابر عمل به عشق به مردم و تکلیف می‌کنند اما با اینها همراهی نکردند‌ و همان هزاران هزار را آسیب رساندند. والا اینان و امثال اینها که از آنچه می‌کنند شادند چون خود انتخاب کرده‌اند.
اینان خوشنام می‌مانند، اما کامیابی ملی و عاقبت‌ به خیری جامعه چه می‌شود؟ که زندگی این هزاران هزار نفر را شامل می‌شود.
آنچه باید بشود، آنچه روشنفکران گفتمان‌ساز و آنچه فعالان سیاسی و آنچه حکومت باید بکند را بگذاریم تا وقت دگر. در انتظار نقد و برخورد فعال با حرف برادر درد کشیده‌تان هستم.
اگر چه درد هجری کشیده‌ام که مپرس
اما شادم اگر دردهایم برای دیگران التیام شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر