رنجنامه خانم محمد زاده-از بستگان بازداشت شدگان شرکت آچیلان در مشهد
به نام خداوند يكتا
اين جانب فيروزه محمدزاده مي خواهم شرح مختصري از داستان زندگيم را بنگارم :
در سال هاي اول انقلاب شوهرم(بهنام محسني ) و همسر خواهرم وبرادرانم فريد وبهزاد كه در آن زمان حدوداً13 سال داشتند را به جرم اينكه بهايي هستند دستگير وهر روز آنها را در استخر منزلي كه مصادره كرده بودند باچشم ودست وپاي بسته تير باران مشقي مي كردند كه بالاخره بعد از تحمل سختي هاي فراوان به مدت 4 ماه با كمك يكي از مسئولين با خدا و با وجدان آنها از بند آزاد گرديدند.پس از آزادي، همسرم كه شغل خود را به علت اعتقاد به ديانت بهايي از دست داده بود دريك كارگاه توليدي ابر واسكاج مشغول به كار گرديد به علت بي مبالاتي يكي از كساني كه در آنجا مشغول به كار بودند آتش سوزي شديدي رخ داد وهمسرم وچند نفر ديگر در آتش بهشدت سوختند كه منجر به فوت همسرم پدر بهرنگ محسنی كه در آن زمان پسر بچه اي 4 ساله بود گرديد ، بعد از اين واقعه دلخراش من با تمام مشكلاتي كه يك زن جوان تنها ميتواند داشته باشد دست به گريبان شدم در حالي كه از بيمارستان به علت بهايي بودن پاكسازي شده بودم ! در جاهاي مختلف خصوصي در 3 شيفت كاري مشغول به كار گرديدم وبا هر مشكل وسختي كه بود 2فرزندم را دراين جامعه پر از فساد سالم وصالح تحويل اجتماع دادم ،بهرنگ را طوري تربيت كردم كه از 14 سالگي هم كارمي كرد وهم تحصيل ، دائماً مراقبش بودم كه مبادا كار خلاف يا نادرستي انجام دهد ، او هم خدا را شكر مرا روسفيد كرده وهميشه(در حالي كه بقيه همسالانش مشغول تفریح بودند) مشغول مطالعه وتحقيق علمي بود تا اينكه توانست اولين درب اتوماتيك را در ايران ابداع وبه ثبت برساند ، كم كم به كمك برادرانم كه اورا حمايت مالي وفكري مي كردند توانست اولين درب اتوماتيك را در محل شیرینی سراي احمدآباد مشهد نصب وراه اندازي كند و وقتي درب با مشكلي برمي خورد پسرم شخصا براي دادن خدمات در محل حاضر مي شد بالاخره با هر مشقت وسختي كه بود وبا تلاش شبانه روزي بهرنگ و فرنود وفرزاد توانستند شركت آچيلان در را راه اندازي كنند و براي اينكه خط توليد شركت را توسعه دهند سند منزل من را به عنوان وثيقه نزد بانك گذاشته و وام گرفتند تا اينكه شركت پيشرفت قابل ملاحظه اي كرده وسير صعوديش آغاز شد كه ناگهان از طرف اطلاعات برادرم فرزاد محمدزاده (مدير عامل شركت آچيلان در )كه مسلمان نيز مي باشد را احضار كرده واورا مرتبا تهديد مي كردند كه تمام افراد بهايي مشغول در شركت بايد اخراج گردند (واين در حالي بود كه از حدود 400 كارگرشركت فقط 30 نفر بهايي وبقيه مسلمان بودند )
برادرم فرزاد محمزاده مجبور شد بنا به درخواست آقايان عده اي از كارگران بهايي را اخراج كند وعده ديگر را نيز پس از آموزش مسئوليتهايشان به اشخاص ديگر اخراج نمايد ، درخواست ديگري كه گويا آقايان داشتند اين بود كه درصد قابل ملاحظه اي از سهام شركت به آنها واگذارگردد.وقتي كه با مقاومت برادرم در مقابل درخواست آخر روبرو شدند در تاريخ 28/10/89 با اسلحه ونيرو به شركت يورش برده وتمام مدارك وكامپيوتر ها ومسئولين شركت(بهرنگ محسني ، فرنود محمد زاده ،فرزاد محمد زاده ،وپس از چند روز آقاي مجيد مجيدي را با خود بردند مدت 4 ماه اول در سلول هاي انفرادي وبدون حق ملاقات بازداشت بودند كه بنده براي بيشتر مسئولين كشور نامه نوشتم وفرستادم كه البته ترتيب اثر چنداني داده نشد فقط انفرادي لغو گرديد وملاقات داده شد متاسفانه بعد از سپري شدن يك ماه واندي از اين ملاقات وبلاتكليفي نزد دادستان رفتيم ايشان فرمودند كه چرا شما اين نامه ها را نوشتي و در سايت نامه گذاشتي كه من در جواب گفتم : اگر كاري كه انجام مي دهند درست است بگذار كه همه مردم دنيا بدانند واگر نادرست است چراانجام مي دهند! با لحني عصباني مرا مورد عتاب قرارداده وفرمودند : شما دروغ مي گوييد آنها در انفرادي نيستند وملاقات هم داشتند بنده هم پاسخ دادم زماني كه اين نامه را نوشته وارسال نمودم آنها هم در انفرادي بودند وهم ملاقات نداشتند ،بعد گفتم پس ما بايد به چه كسي شكايت كنيم و حق خودمان رابگيريم خودتان را به جاي من بگذاريد وفكر كنيد كه اگر چند روز فرزندتان را بگيرند چه مي كنيد؟ايشان ساكت شده وگفتند: از اين پس اگر مشكلي داريد به بنده مراجعه كنيد.نامه اي نوشه و ما را ارجاع به بازپرس پرونده آقاي منصوري دادند هنگامي كه نزد ايشان رفتيم اولين سئوالي كه پرسيدند اين بود : تو مسلمان هستي ؟بقيه را خودتان حدس بزنيد در جايي كه اولين سئوالشان مغاير با نص صريح دين مبين اسلام وقانون اساسي جمهوري اسلامي ايراناست جز اين هم انتظار نمي رود هر وقت براي اينكه بدانيم تا حال چه اقدامي صورت گرفته است به ايشان مراجعه كرديم نصيبمان جز بي احترامي وجواب سر بالا چيزي نبود يكبار رفتم وگفتم :" تكليفما وباز داشت شدگان چيست؟ گفتند : پرونده خيلي سنگينه ! من نمي دانم سنگينه يعني چي به ايشان گفتم : اگر شما به تنهايي نمي توانيد كار پرونده را انجام دهيد چند نفر كمكي بگيريد وازآنها بخواهيد كه خلاصه پرونده را به شما بدهند باز طبق معمول يك فرياد بلند زدند ومراتهديد كردند كه مامور صدا مي كنم شما را بگيرند . آيا من حرف بدي زدم كه با اين برخورد روبرو شدم ؟! خلاصه دوباره پيش دادستان برگشتيم ولي ايشان هم ما را فبول نكرد دند وگفتند :برويد امور شهروندي آنجا هم رفتيم ويك نامه هم داديم ولي بازهم هيچ گره اي از كار ما باز نشد. برادرم فرزاد كه بهايي نيست را متهم كرده اند چرابه بهاييان كمك مي كند حقوق دادن به افراد بهايي يعني كمك به ترويج اين ديانت ؟! برادرم در پاسخ گفته بود كه من به عقيده كسي كاري ندارم براي من صداقت در كار وانجام وظيفه مهم است .هرچند كه تاريخ ثابت كرده اگر امري برحق باشد اگر چه با مقاومت ومخالفت روبرو شود باز محجوب نخواهد ماند ورزق وروزي بندگان خدا دست بنده اونيست ولازم به ذكر است كه ديانت بهايي يك دين جهاني است كه در تمام دنيا نه فقط درايران داراي پيروان بسياري است. سئوال اين جاست آيا كار دادن به كساني كه خالصانه وصادقانه كار مي كنند بدون در نظر گرفتن عقيده ايشان گناه است ؟آيا ايجاد شغل وكار آفريني براي هموطنان جرم است ؟ آيا كمك خواستن از مسئولين جرم است ؟ آيا پنهان نكردن اين همه ظلم آشكار جرم است ؟كه مرا تهديد مي كنند اگر به گوش كسي برسد چه برسر ما آورده اند، دودش در چشم تنها پسرم بهرنگ خواهد رفت ؟انصاف بدهيد تهديد يك مادر كه جهت اعاده حق فرزند خود به هر دري ميزند به سكوت ،براساس كدام اصل مي باشد ؟مگر فرزندم وخودم چه جرمي مرتكب شده ايم كه اين همه بي عدالتي را بايد تحمل كنيم ؟اكنون نزديك به 9 ماه است از بازداشت وبلا تكلي عزيزانم مي گذرد ونزديك به4 ماه است كه بازجويي نداشتند، چرا كار اين پرونده به اتمام نمي رسد ؟! شايد در پي سند سازي بيشتري هستند كه اين همه زمان نياز دارند . وشايدآزار واذيت تمامي ندارد وسمبه شان پر زور است از من وامثال من كه كاري برنمي آيد ؟! با نوشتن اين متن تنها كمي تسكين مي يابم والبته نگراني ام براي بهرنگ نيز بيشتر مي شود كه دودهايي كه به چشمش خواهد رفت چه خواهد بود وسرانجام اين زندگي چه خواهد شد ؟! در خاتمه اميدوارم كه خداوند علما وامرا راانصاف دهد وهمه را به راهراست رهنمون كند
با سپاس 1390.07.20
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر