حکم اعدام معلم زندانی عبدالرضا قنبری برای اجرا به اجرای احکام فرستاده شددست نوشته ای که توسط یکی از همبندیان معلم زندانی محکوم به اعدام عبدالرضا قنبری به دلیل انتقال پرونده وی به اجرای احکام برای به اجرا در آوردن آن که می تواند هر لحظه به اجرا در آید نوشته شده است و جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار گرفته است. متن دست نوشته به قرار زیر می باشد:چندیست 350 سوگوار است و نگران. هنوز سوگ از دست رفتن هدی صابر را فراموش نکرده بودیم که ملاقات هفته قبل عبدالرضا قنبری ، این معلم ساده صمیمی و بی آلایش مازندرانی با خبر فرستاده شدن حکم اعدامش به اجرای احکام به بند برگشت تا دوگانه سوگ-اضطراب در زیست ایرانی ،وارد صورت دومش گردد.از وقتی 350 در دوره جدیدش در آبان 88 احیاء گردید، شاهد فقدان ها و سوگ های بسیاری بوده ، از فرهاد وکیلی ، فرزاد کمانگر ، علی حیدریان گرفته تا جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقایی و محسن دکمه چی و این آخری ها هم صابر که تازه چهلمش را پشت سر گذاشتیم. در تمام این مدت در کنار اینها ، اضطراب " حکم اعدامی ها" از علی زاهد و جواد لاری تا پدر و پسر دانشپور نیز همراهمان بوده ، عادت کردهایم به زیست اضطراری ، به تفکر اضطراری و حتی زندان اضطراری !
متعلق به نسلی هستیم که در اضطراب انقلاب و جنگ زاده شد ، در اضطرار اصلاحات جوانی را پشت سر نهاد و امروز در اضطرار سرکوب جنبش سبز ، شب به صبح و صبح به شب زندان می رساند و همواره و با صدای بلند گوی بند بر خود می لرزد که مبادا صوتی کریه ، حاج محسن یا احمد دانسپور و یا شاید قنبری را ندا دهد و به انفرادی بخواند برای بامداد فردا . با هر خنده حاج محسن روی زرد می کنیم و از ترس آن روز که این خنده نباشد در میانمان .اما گذشته از این مقدمه در این مکتوب می خواهم به سر نوشت عبدالرضا قنبری و مظلو میتش یپردازم . قنبری دانش آموخته دوره دکتری ادبیات و زبان فارسی است و دبیرآموزش و پرورش در شهرستان ورامین . در روز عاشورای 88 همانند تمامی آن چند میلیون شهروند معترض تهرانی که به تاسی از شهید کربلا ، دست به حرکتی حسینی زده ، خدا جویانه به خیابان آمده فریاد آزادی خواهی و حق طلبی سر دادند ، به خیابان آمده در میان تظاهرات تماسی چندین ثانیه ای از سوی یکی از رسانه های برون مرزی منتسب به گروه سیاسی تحت رهبری مسعود رجوی با وی برقرار می گردد.سرنوشت قنبری پس از آن سرنوشتی بس تلخ و دردناک است. او بازداشت می شود ، بدون دسترسی به وکیل و اطلاع و یا امکان اطلاع از حد اقل هایی از موازین و حقوق قانونی خویش ، اعتمادش توسط بازجو جلب می گردد تا به هر کار نکرده ای و از جمله هواداری ار آن گروه سیاسی که وضعیت ویژه ای در سپهر سیاسی و قضایی ایران تحت حاکمیت نظام جمهوری اسلامی دارد، اقرار نماید.در دهم بهمن 88 ، درست یکماه و چند روز بعد از عاشورا در دادگاهی که بیش از هر چیز وجهه رسانه ای آن برجسته است، در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی محاکمه شده به اعدام محکوم می گرددو آن تماس تلفنی نیز در میان شگفتی همگان و علامت سوالهای بزرگ به عنوان مصداق محاربه تلقی می شود!وکیل تسخیری نیز متاسفانه در ایفای نقش اش هیچ کم از نماینده دادستان نمی گذارد. رای صادره بلافاصله در روندی مطلقا غیر قانونی به جای دیوان عالی کشور رهسپار شعبه 36 تجدید نظر استان به ریاست قاضی زرگر می شود ودر زمانه ای هیجانی که بانگ " اعدام باید گردد" روح الله حسینیان و همفکرانش در فراکسیون دولتیون مجلس شورا بلند است ، تایید می گردد.در چنین شرایطی که رای قطعیت یافته ، قنبری اسفند 88 با باری به سنگینی حکم اعدام به بند 350 انتقال یافت و با مشورت با برخی حقوقدانان حاضر در بند تقاضای اعاده دادرسی نمود که متاسفانه علیرغم تباین رای صادره با بین شرع و نصوص قانون و تقریرات خمینی در تحریرالوسیله در باب محاربه ، با این تقاضا مخالفت شد تا حد اقل برای نگارنده این سوال باقی بماند که اگر تجویز مقنن برای اعاده دادرسی اینجا هم صورت نگیرد ، پس کجا می تواند موضوعیت داشته باشد و به قلم مبارک ریاست محترم قوه قضاییه که پیشتر به عنوان روحانی و آشنا به فلسفه غرب و کلام جدید می شناختیمش ، جاری گردد؟!اعاده رد میشود تا همسر قنبری که خود معلمی کوشا و به غایت وفادار و پیگیر وضعیت همسر است ، ، فرزندان دم کنکورش به امید "عفو و بخشودگی " التیام بخشد.پرونده از بهار 89 تا به امروز که مرداد 90 است ، در کمسیون عفو و بخشودگی خاک می خورد و موهای قنبری روز به روز سفید و سفید تر می شود.دخترش ساحل منتظر نتیجه کنکور است ولی قطعا بیش از نتیجه کنکور ، سرنوشت پدر که در ید کمیسیون قرار دارد برایش مهم است. نگارنده نیک می داندکه هم قاضی صلواتی و هم قاضی زرگر و هم بازجو علوی و هم بازجو سعید شیخان ، خود واقفند به زعم رعایت اصل تناسب جرم و مجازات در مورد قنبری و اینکه وی مستحق هر مجازاتی باشد ، حداقل مستحق مجازات اعدام نیست و با قدری وسعت نظر و سعه صدر حتی می بایست به آغوش خانواده اش باز گردد. پس چه مسرت بخش خواهد بودبه میمنت ماهی که مهمانی خداوند و برکت قدسی اش برپاست ، دستور و پیشنهاد لغو حکم اعدام این مظلوم توسط آن روحانی که روزگاری خود افتخار شاگردی اش داشتم ، به مقام رهبری. و چه غم انگیز و مایوس کننده و رنج افزا خواهد بود خدای ناکرده صحت خبر هفته قبل و احیانا استیذان رای اعدام توسط روحانی موصوف!آری رنجی که می بریم رنج مرگ است و نیستی . درد عزیزانی است که در 350 ، در محیطی چند ده متری هر روز بارها و بارها چشم در چشمشان می شوی و می ترسی از نبودنشان ، می ترسی از پژمرده شدن گل وجودشان . استاد عزیز ، آقای شیخ صادق لاریجانی ، بیایید با هم قدری مهربان تر باشیم . بیایید ... حیات یک انسان امروز در دستان شماستیکی از هم بندیان معلم زندانی محکوم به اعدام در بند 350 زندان اوینمرداد ماه 1390. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر