از ماه تا مقوا !
لطفا این رنجش را تحمل بفرمائید ، و برای لحظاتی کوتاه ، آن شب شوم که امامشان را درون ماه عالمتاب می دیدند ؛ نزد خویش تداعی بکنید . عده ای فریب خورده و خام ، مغزهای چپی و آخوندزده خودشان را ، به بالاترین درجه ی بلاهت تحقیر نمودند ؛ و بر روی بام خانه هایشان ، برای دیدن نیمرخ آقا !!! در ماه ، ساعتها وقت گرامی شان را تباه ساختند .
آنهائی که اندکی تفکر عاقلانه در دور و بر مغزشان مانده بود ؛ بر بیهودگی عمل خود فائق آمدند ؛ و پله ها را به سوی داخل ساختمان در نوردیدند و به اتاقهایشان باز گشتند . ولی تعدادی که مایل بودند تا آخوند های شیاد ، هر چه که از گمراهی سراغ داشتند ؛ به ذهن پو چ ایشان القاء بکند ؛ ساعتهای مدید بر بامها ماندند و در اثر خیره شدن به آن سیاره ی آسمانی ، اشکال و تصاویری خیالی را نزد خویش تجسم نمودند ؛ سپس به یکدیگر بشارت دادند که عکس آقا را در ماه دیده اند !!
چیزی نگذشت ، که آخوند رمال و کلاهبردار ، دریافت که خیلی بیشتر از آنچه که می اندیشید ، با مردمی تلقین پذیر در ارتباط است ! به همین دلیل با خیال راحت ، مطلب ننگ آور دیگری را در میان مردم شایع گردانیدند و گفتند ؛ که موی امام را داخل صفحات قرآن مشاهده نموده اند !
در مساجد ، همه قرآنها دست به دست می گشتند و اهالی ریا ، که مثلا برای نزدیک شدن به خدا و اقامه نماز به آنجا آمده بودند ؛ قرآنها را به بغل دستی شان می دادند ؛ تا او نیز موی امام را در میان اوراق قرآن ببیند ! در شگفتم که خالق و فرستنده آن کتاب ( اگر آسمانی باشد و تولیدی از تجلی افکار سلمان پارسی و محمد نبوده باشد ؟ ) ؛ چگونه اجازه داده بود که آن عوام فریب خورده ، به آن مسیر آکنده از جهل و بلاهت و شرک و گمراهی ، رهسپار بشوند ؛ و اجازه بدهند که آخوندان نسناس ، با شعور ایشان چنان بازی حقیرانه ای را بکنند ؟!
اکنون ، بعد از سی و چهار سال که از آن روز شرم آور ، که به عنوان نماد واقعی استحمار انسان ، به دست شیطانی به نام آخوند می گذرد ؛ و چنان واقعه شومی ، در تاریخ میهنمان ثبت گردیده و بایگانی شده است . در زمان حال که مشاهده نمودیم آقا چگونه از آن ابهت آسمانی تنزل نموده ، و بر روی زمین به مقوائی بی ارزش تبدیل شده است ! باز هم از این که باری دیگر، از سوی ایادی همان آخوندهای مزدور شیطان ، به شعور مردم ایران اهانت می شود ؛ احساس ناامیدی مان ، از رشد عقلی و بلوغ فکری برخی از مردم میهنمان افزون تر می شود .
اگر در آن برهه زمانی ، مردم به چنان حقارتی تن دادند ؛ که بر روی بام خانه هایشان بروند ، و به ماه آسمان چنان خیره بشوند تا که آرام آرام ، عکس آقا را در آن ببینند ؟ اگر اجازه دادند که به شعورشان اهانت بکنند و آن را به هیچ بپندارند ؟ در آن موقع تن های مردم ایران ، هنوز از نعمت های فراوانی که در کشورشان داشتند ؛ و ثمره مدیریت صحیح و کارآمد و شایسته حکومت پهلوی و حضور پادشاه فقید در کشور بود . و دلهایشان هنوز از ته مانده نور آرامش و آسایشی که تلاش های آن شاهنشاه میهن پرست ، و دولت موفق سیزده سال افتخار شادروان امیرعباس هویدا ، که مملکتی تمام عیار از بهترین های آن دوران را ، برای ایرانیان تدارک دیده بودند تابناک بود .
ولی اکنون که پیرامونشان ، مملو از همه تیره روزی های ممکن در جهان می باشد ؛ حالا که ته مانده همان روزگار خوش از میان کاشانه هایشان رخت بر بسته ، و دیگر کوچکترین وجود خارجی ندارد ؛ و در دلهایشان کمترین بارقه از امید نمی تابد . چرا باید تا بدین درجه خامی بکنند ؛ و باز هم بگذارند که این گروه ضد ایرانی ، با چرخاندن امام مقوائی در میانشان ، و با ارسال گزارش مفصل آن به سراسر دنیا ، به دیگر ساکنان این کره خاکی ، نمایش حقارت آمیز کرنش مردم ایران بر تکه ای از مقوای بی ارزش مخابره بشود ؟!
اندوه پر شدن زندان های مخوف رژیم شقاوت پیشه جمهوری ننگین اسلامی ، از جوانان زن ومرد مملکتمان ، و به دار آویختن روزانه عده ای بی گناه از همین مردم بی پناه ، و به فحشا کشاندن اکثریت آحاد ملت حتی از سنین بسیار پائین ، فرو نمودن میلیونها ایرانی به کام اژدهای اعتیاد ، کافی نیست که بار سنگین تحمل نابخردی و ناآگاهی ملی ما را ، به گوش و نظر جهانیان می رسانند و بر حرمان درونی ما می افزایند ؟!
به خود آئید و دقایقی از اوقات شبانه روزتان را ، با اندکی تفکر سپری بکنید . شاید دریابید که شما ملت هستید و در اکثریت می باشید ؛ و آنها که امت می باشند ، عده ای قلیل بیش نیستند ! چگونه می توانید اجازه بدهید ، که این مشتی قلیل ، بر شما که انبوهی کثیر می باشید چیره بشوند ؛ و بدین سان آبروی هزاران ساله تان را ، به چند تکه مقوا معامله بکنند ؟!
جز این نیست ، که این فرومایگان تازی ، خاک مرده بر روی ملتی بزرگ پاشیده اند ؛ و او را در خلسه ای مصنوعی از تحجر و بی خردی ، که جهل دین آفرینان بر آنها مستولی ساخته است فرو برده اند ! اگر غیر از این بود ، چرا باید اجازه بدهیم ، که دین از خود ساخته جهّال ، ما را نیز به کام خود بکشاند ؛ و به مغزهایمان کوچکترین فرصتی برای تعقل نمودن در سرنوشت حزینی که برای خود ساخته ایم را ندهند ؟
غم انگیزترین بخش ماجرا آنجاست ، که دیگر ملتهای دیکتاتور زده سایر کشورها ، که با بکار گیری غیرت ملی شان ، توانسته اند سنگینی بار ظلم دیکتاتور را ، از روی شانه های خودشان بردارند و سفیر آزادی را در آغوش بگیرند . اما ملتی مانند ایرانیان ، که هرگز کشورشان نه مستعمره بوده است ؛ و نه کاسه گدائی اش را به سوی دیگران گرفته ، در این رابطه در مقابل آن ملل پیروز بر استبداد داخلی شان ، کم بیاورند و بگذارند که گردن هایشان ، زیر یوغ ستمها و زورگوئی های این قوم فاسد و فاجر ، کبود بشوند ؟!
زمستان 1390 هلند
محترم مومنی روحی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر