۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

در عصر توحش اسلامی به سر می بريم

article picture



توحش اسلامي در توهم تمدن!آيا اميدی هست؟


قرون اخير با وجود اين كه شاهد خيزش هايي هستيم كه خود را اسلامي مي نامند و هويت اسلامي را برچسبي ساخته اند، براي تعصبات و نفرت ها و جهالت ها و با آن كه اين خيزش ها، همواره حكومتي نبوده و مردمي نيز بوده است، اما بيداري اسلامي نيست، بلكه "خيزش توحش اسلامي" است. توحش اسلامي است، چون آنچه اينك تحت عنوان شريعت اسلامي انجام مي دهند، با دين اسلام و حقيقت و روح همه اديان، بيگانه كه هيچ حتي در تضاد است. در عصر توحش اسلامي هستيم، چون فرهنگ جاهليت پيش از پيامبر اسلام و تعصبات و خرافات اديان ديگر را با هم جمع زده اند، و اين دشمن اسلام را، به نام اسلام به خورد يكديگر مي دهند و هر كسي را كه بنا بر فطرت الهي با آن مخالفت كند، برچسب غيرديني كه سهل است، قرباني مي كنند و مي كشند. در عهد توحش اسلامي هستيم، زيرا به كام فرهنگ جاهليت و به نام دين وقيحانه ترين جنايت ها را مرتكب مي شوند و خود را وقيحانه تر، وارثان زمين نيز مي دانند! در دوران توحش اسلامي هستيم، چون اين ملغمه دزدانه از جهالت، جنايت و تعصب وارد خانه شده و صاحب خانه را كه دين اسلام بوده بيرون كرده و خود بي شرمانه به نام شريعت اسلامي به جاي آن نشسته و به نام دين خدا، كارهايي مي كند كه حتي در تاريخ توحش نيز كم سابقه است. در 1400 سال پيش قرآن به مسلمانان خاطر نشان مي سازد كه چون دشمنان بودند و پس از رسالت محمد تبديل به برادران شدند و همين صلح و دوري از دشمني را به صرف خود –حتي بدون سخن از يكتاپرستي- ملاكي بر درستي و حقانيت كنوني شان معرفي مي كند، ولي امروز اسلام طالباني و اسلام بن لادني، به نام دين سر مي برند و تكبير مي فرستند و اميد دارند كه به بهشت نيز روند!؟

 اما حتي زشت تر و وقحيانه تر از اسلام طالباني و تروريستي، اسلام شيادانه است كه حرف هاي زيبا مي زند، ولي زشت ترين اعمال را مرتكب مي شود. كارهاي پليد خود را به گردن ديگران مي اندازند و آنچه به دشمنان اش نسيه نسبت مي دهد، نقد و پيش از آن، بدترين اش را انجام مي دهد، آن هم در حق مردم خود و به قول خودش مسلمانان. وقتي در نقطه ضعف است، مظلومانه گل در لوله هاي تفنگ مي گذارد، و وقتي به قدرت رسيد، مخالف كه سهل است، به دوستان سابق خود كمترين ترحمي نمي كند. مكر و دروغ را رنگ تقيه و شريعت مي زند و رياكاري و ظلم را به نام مصلحت توجيه مي كند و خشنوت و جنايت را عزت برچسب مي زند. اسلام شيادانه و استاليني كه برگزيده اي از زشت ترين تجارب ظالمان و مستبدان را به نام اسلام در خود جمع زده است؛ تجاوز، سنگسار(چون در اسلام منع شده)، سر به نيست كردن، قاچاق حكومتي، خريد و فروش مواد مخدر توسط دستگاههاي حكومتي، ربودن، به زندان اندختن آزادگان و انسان هاي باوجدان و قائل نشدن كمترين حقوق براي متهمان كه جاي خود، حتي وكلاي شان و آزار و اذيت فرزندان، مادران و خانواده هاي شان!! وضوء مي گيرند تا شكنجه كنند، آزار و شكنجه مي دهند تا اعتراف دروغين بگيرند، بهتان مي بندند تا فرصت دفاع از خود نداشته باشيد، به خود اجازه مي دهند تا از رازهاي قلبي ديگران خبر دهند و برحسب آن ديگران را محاكمه كنند، و مي كشند و وقيحانه پول تيرشان را از خانواده هاي قربانيان مي گيرند و به نام دين و براي حفظ قدرت، به زن و مرد تجاوز مي كنند؛ كاري كه حتي يزيديان تاريخ نيز نكردند!؟! سپس در رسانه هاي شان يا همه چيز را كتمان مي كنند، يا وقيحانه تر آن را به گردن ديگران مي اندازند و اندك رسانه هاي مستقل را محكوم مي كنند تا مانند خودشان به دروغ و بهتان متوسل شوند؛ تو گويي در دين و آئين اينان، خداوند را نيز مي توان فريب داد! در عصر توحش اسلامي بسر مي بريم، چون عده اي كم سواد با حفظ خرافات و اوهام و احكام من در آوردي و فقاهت، عملاً عكس روح و حقيقت هر ديني، فتوا مي دهند و به زور به ديگران نيز تحميل مي كنند. جاهل، نام عالم بر خود نهاده و كسي كه زشت ترين اعمال ذكر شده در كتب مقدس را انجام مي دهد، خود را متدين، و انسان هاي باوجدان و آزاده را بي دين مي شمارد و قرباني مي كند. در عصر توحش اسلامي به سر مي بريم، چون جايي كه در قرن بيستم، جنايتكاران و ديكتاتورها را دستگير و مجازات و اعدام مي كنند، در 1400 سال پيش پيامبر اسلام، پس از فتح مكه، قاتلان و شكنجه گران خود و عزيزان اش را بخشيد. آيا اين دم خروس هاي تاريخي، گواهي روشن بر دو جهانبيني متضاد با يك نام مشترك اسلام نيست؟ دقت كنيد، كه ما از تاريخ سخن مي گوييم، نه رماني آبكي؛ حتي براي يك رمان رئاليست اجتماعي نيز كارهايي كه محمد كرده باور نكردني مي نمايد؛ شخصيتي واقعي كه چون ما در تجارب زندگي برگزيده نه چون شخصيت هاي داستان ها و رمان ها، غيرواقعي. اگر تا ديروز تصور مي كرديم كه گرفتن يك طرف صورت براي زدن سيلي توسط كسي كه قبلاً وقيحانه به صورت تان سيلي زده، بهتر از دفاع از خود و عزيزانمان است، اينك كه خود قرباني خشونت بي شرمانه قرار گرفتيم، مي بينيم كه اتفاقاً آنان كه مسئولانه عليه اين ظلم به دفاع برخاستند، از كساني كه سكوت كردند يا طرف ديگر صورت شان را گرفتند –چون انسان وقيح را وقيح تر مي سازد- انسان تر و باوجدان ترند، به خصوص اگر اين دفاع از جان و ناموس و حقوق و هستي مردم باشد.


در دوران توحش اسلامي هستيم، چون عده اي كه خود را متدين مي دانند، براي اعدام فرزندان شان، نذر مي كنند، در حالي كه محمد حتي دشمناني را كه قاتلان عزيزانش بودند، بخشيد. آن اسلامي كه پيش از ظهورش، كساني را كه به عنوان اسير مي گرفتند -تا پيش از آن متداول بوده - بديشان تجاوز مي كردند و مي كشتند و همچون يك خداوند صاحب اختيار -حتي چيزي فراتر از برده- كه در حد بندگاني كه هر كاري دلشان مي خواهند با ايشان كنند، پس از ظهور رسالت محمد مي بايست فرزندان كساني را كه شب پيش با ايشان جنگيده بودند و عزيزان شان بدست پدران شان كشته شده بود، به عنوان فرزند (غلام) تربيت كنند و راه اخلاقي زيستن را به ايشان بياموزند و در صورتي كه آماده زندگي مستقل شدند، حتي اگر توانايي ازداوج ندارند، به ايشان كمك كنند. آيا در قرن بيست و يكم متمدن ترين ما، براحتي دشمن و فرزندان دشمن كه هيچ، همسايه خود را در خانه نگه مي داريم، بماند كه برخي والدين شان را از خانه بيرون مي كنند و بسياري والدين شان را به آسايشگاه سالمندان مي فرستند. همان اسلامي كه زنان اسير شده را كه پيش از رسالت محمد، به تجاوز و قتل كه جاي خود، به تن فروشي براي كسب درآمد براي صاحب اش (اسير گيرنده خود را صاحب اختيارشان مي دانست) وا مي داشتند، اسلام گفت، آن بنده تو نيست، بلكه بنده خداست و تنها صاحب اختيار او نيز خداوند يكتاست و داراي حقوقي است، حتي اجازه نداري به او دست بزني و آن براي تو حرام است، مگر اين كه با رضايت اش به نكاح تو در آيد كه حقوق آن نصف زن آزاده است و فرزندان او، فرزندان تو و حتي در دين آزادند و چون اسير تو شده اند، بدين معني نيست كه مي بايست تغيير دين دهند، چنان كه رقيه كنيز يهودي پيامبر تا آخر عمر در خانه محمد، يهودي ماند. البته كنيزان و غلامان نيز مي بايست همچون خود پيامبر براي امرار معاش كار مي كردند و گرنه حتي نمي توانستند شكم شان را سير كنند؛ چنان كه برخي از زنان پيامبر به سبب فقر مالي وي، از او جدا شدند. امروزه در توحش اسلامي به سر مي بريم، چون همان ها كه منجي را به نام عدالت بيش از ديگران صدا مي زنند، خود بزرگترين ظالمان و عملاً مهيب ترين دشمن عدالت و انصاف اند. اينك در توحش اسلامي به سر مي بريم، چون در قرن بيست و يكم، عده اي خود را صاحب اختيار دنيا كه جاي خود، دين ديگران مي دارند و حق صاحب اختياري و تسليم محض را كه خداوند به هيچ كس حتي رسولانش نداده، براي خود قائل مي شوند، آن هم به نام اسلام!؟ همان پيامبري كه به سبب رقّت عاطفه، حلالي را براي خود حرام دانسته بود، به سرعت مورد خطاب خدا قرار گرفت، كه اي رسول ما چرا حرام مي كني، چيزي را كه خداوند بر تو حلال كرده است، تا برساند كه حتي پيامبر خدا نمي تواند حلال و حرام تعيين كند و تغيير دهد، ولي امروز عده اي به عنوان متولي دين، هر حلالي را حرام و هر حرامي را حلال مي نامند. به سبب همين هاست كه مي گويم در عصر توحش اسلامي به سر مي بريم و به همين خاطر است كه در روايات همين متشرعين آمده كه روزي كه منجي ظهور كند، دين اسلام آن چنان با حقيقت خويش فاصله گرفته كه حتي بدتر از مشركين صدر اسلام، انگار كه دين جديدي آورده است. ما اينك در آستانه آن رستاخيز ايستاده ايم؛ هنوز در توحش اسلامي هستيم، اما بيداري براي يك رستاخيز آغاز شده است. از اين روي، من از اصلاحات و انقلاب و حتي قيام و خيزش سخن نمي گويم، بلكه از يك "رستاخيز" حرف مي زنم. من دم مسيحا را بشارت مي دهم، چون از زنده كردن "مرده دلان" سخن مي گويم. چون اين جسد متعفن، آنقدر ظلم و جنايت كرده كه اينك حتي حال پيروان و مزدوران خود را به هم زده است، چه رسد غيرمسلمانان و اينك آغاز اين تغيير از "خود" كليد خورده است. آن همچون طفل متخلفي است كه اگر تا ديروز به نام هويت اسلامي، هر خلاف و خفتي را كه خود مرتكب مي شده، بر گردن ديگران مي انداخته است، اينك همچون يك انسان بالغ مي بايست خود خويشتن را داوري كند، اشتباهات و جنايات خود را بپذيرد و سعي كند تا با تغيير خود، تغييرشان دهد، و برخاستن از توحش به سوي يك تمدن يعني اين.



دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر